تصور حل مسئله آب در ایران یا هر جامعه دیگر فارغ از الزامات اجتماعی آن ناممكن است. بحران آب را نمیتوان در موقعیتهایی كه جامعه با تهدیدهایی نظیر زوال همبستگی اجتماعی، كاهش سرمایه اجتماعی و ضعف و ناتوانی در گفتوگوی اجتماعی است، صرفا به اتكای راهحلهای اقلیمی و زیستمحیطی حل كرد. راهحل مسئله آب درگیر شدن ذهنی جامعه با آن و جلب مشاركت عموم نخبگان و شهروندان در فرآیندهای حل مسئله است. بهگونهای كه مسئله آب تنها به منزله یك مسئله دولتی، منطقهای، فنی، مصرفی یا سازهای نباشد. پرداختن صرفا تخصصی به مسئله آب در شرایط غفلت از زمینهها و ابعاد اجتماعی آن هزینههای اجتماعی هرگونه اقدام رسمی را بالا میبرد.
امروز بیش از هر چیز برای حل مسئله اقتصادی و فنی آب ضرورت دارد كه به جنبههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن توجه شود. برجسته شدن مسائل قومی و محلی در حوزه آب و پررنگ بودن نقش مسئله آب در اعتراضها و ناآرامیهای زمستان ٩٦ شاهد این مدعاست. به این اعتبار میتوان گفت پیشنیاز حل مسئله آب اهتمام به زمینههای اجتماعی آن است و این مسئله است كه در حوزه ارتباطات بهطور عام و رسانهها بهطور خاص هم درخور تامل است. بهویژه آنكه وقتی بحران مسئله آب در كشور مطرح شد هم نوعی سرگشتگی در توصیف و تبیین مسئله و هم گونههایی از ابهام و سردرگمی در ارایه راهحل بهچشم میخورد.
بسیاری از رسانههای كشور در ابتدا مسئله آب را در حد مدیریت مصرف آب شهری طرح میكردند، سپس به سمت سدسازی رفتند و آن را علت بحران آب میدانستند، بعد سراغ كشاورزی رفتند و كشاورزی را عامل اصلی دانستند و شعار تعطیل كردن بخشی از كشاورزی را سر دادند. این نوع برخورد رسانهها نشانه عمیق نبودن برخی از آنها در مسائل و ایجاد افتراق در جامعه است.
كارشكنیهای رسانهای یا اتكا به نشر ضعفهای جریان حاكم توسط جریان رقیب، سرمایه اجتماعی برای ایجاد یك عزم ملی را كم میكند. انداختن گناه بیتوجهی به آب بر دوش گروهی خاص مثل دولت، جامعه، شهر، روستا، متخصصان، عامه و… نیز سیاست درستی برای جلب مشاركت نبوده است. وقتی قشری در موضع قرار گیرد وارد گفتوگو نمیشود. بنابراین نتیجه همراه نشدن همه ذینفعان آب برای گفتوگو بر سر آب را این فضای دوقطبی بودن رسانه خواهد داد.
باید توجه داشت كه اگر جامعه از مسئله واقعی و كلان آب آگاه نباشد، پتانسیل رجوع جامعه به سمت موضوعات مناقشه برانگیز آبی بالاتر میرود. بنابراین باید از رسانهها به عنوان زمینهساز فضای گفتوگو استفاده شود، نه اینكه خواسته شود رسانهها به تبلیغات رسمی دستگاهها و دولت بپردازند و تصمیمات ابلاغ شده را به صورت تزریقی اعمال كنند تا جامعه اقناع شود. از این رو، نیاز است كه عرصه عمومی گسترش یابد، صداهای ناشنیده، به گوش رسد و مشاركت همگانی میسر شود. خیلی از افراد یا نهادها در حوزه آب هستند كه حرفی برای گفتن دارند اما میگویند گوش شنوایی وجود ندارد؛ لازم است نظارهگرهای حوزه رسانه، به مشاركتكنندهها تبدیل شوند.
استفاده از رسانههای اجتماعی یا كمپینها نیز بسیار مهم است كه باید در سیاستگذاری رسانهای دیده شود. همچنین باید به نقش رسانههای محلی توجه ویژه داشت. نشریههای محلی در جلب مشاركت میتوانند نقش مهمی ایفا كنند. نقش رسانهها در این مشاركت عمومی نقش «تسهیلگری» است چرا كه آحاد جامعه باید به حلكنندگان مسئله آب تبدیل شوند و در این مسیر تسهیلگر باشند و نه حلكننده.
دغدغه كاهش آب مانند بسیاری از دغدغههای دیگر نشان میدهد كه ما در جامعهای در مخاطره و ریسك هستیم. چنین جامعهای از طرفی میتواند برای رهایی خود با جلب مشاركت دیگران راهی بیابد و از طرف دیگر ممكن است به سمت نابودی و خطرات بیشتر حركت كند. اما اگر به گونهای باشد كه همه با هم ببینیم، دولت خود را بالاتر از جامعه نپندارد، به راهحلهای فوری و نمایشی از بالا به پایین توجه نكند و به حرفهای خرد و كوچكی كه توسط نهادهای مدنی و نخبگان و شبكههای اجتماعی زده میشود بها دهد میتوان این خطر را به یك فرصت تبدیل كرد. در ادبیات سیاسی یك جمله تجربه شده معروف داریم: ضربهای كه ما را نابود نكند، باعث رشد ما خواهد شد. اگر گفتوگو، مشاركت، نهادهای مدنی و شبكههای اجتماعی دیده شوند و عزم ملی با مشاركت همگان برای مسئله آب شكل بگیرد، این تجربه برای ما نیز صادق خواهد بود.
……….
- یادداشت دکتر هادی خانیکی، ۲۸ اسفند ۱۳۹۶ در روزنامه اعتماد منتشر شده است.