اولین نشست از سلسله نشستهای نجات گفتوگو؛ با عنوان «احیای حیات» شنبه 12 آذر ماه 1401 با سخنرانی دکتر هادی خانیکی در جمع راهنماهای کانون گفتوگوی مؤسسۀ امام موسی صدر برگزار شد.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی کانون گفتوگو، موضوع اصلی این نشست پاسخ به چند سوال اساسی دربارۀ گفتوگو در اوضاع کنونی جامعۀ ایران بود. در وضعیت کنونی جامعه آیا زمان و شرایط مناسب گفتوگو است؟ شرایط گفتوگوی نجات بخش چیست؟
در ابتدای جلسه راهنماهای کانون گفتوگو، تجربهها، پرسشها و دغدغههای خود را دربارۀ گفتوگو در میان گذاشتند.
دکتر هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، در آغاز صحبت، گفتوگو را «هم استراتژی و هم تاکتیک» تعریف کرد و بیان داشت:
چندی پیش صحبت بر سر امکان گفتوگو بود و شواهد و دلایل بیشتری داشت، در حالی که امروز دشواریها ناظر بر امتناع از گفتوگو است. من تجربههایی در نسل مبارزه مسلحانه در ایران دارد و اولین متنی که هم مورد ارجاع مسلمانان و هم مارکسیستها قرار میگرفت این بود که مبارزه مسلحانه هم استراتژی است و هم تاکتیک. امروز میگویم که گفتوگو هم استراتژی است و هم تاکتیک. این مسیری هست که من پیمودهام و ممکن است کسانی هم این مسیر را قبول نداشته باشند. دلایلم را اینجا میگویم تا در جریان این گفتوگو پختهتر شود.
وی در ادامه افزود:
در حال حاضر نگرانیها و پرسشهایی در بین افراد جامعه وجود دارد که بیشتر ناظر بر انسداد گفتوگو و گشودهشدن باب خشونت و عدم تمایل به گفتوگو در بین بخشی از اقشار جامعه است. در نهایت، همانطور که دوستان اشاره کردند، این پرسش مطرح میشود که با جامعهای که آموزش گفتوگو ندیده چطور میتوان رفتار کرد. این جامعه طیف وسیعی دارد و شامل گروههای کوچک مانند بچههای دبستان و نوجوانان تا نهادهای حاکمیتی است. آیا میشود با اجبار آنها را به گفتوگو کشاند یا گفتوگو در آنجا شروع نمیشود و از جای دیگر آغاز میشود؟ اصلاً گفتوگو برابر نهادۀ کدام یک از این مقولههاست. برابر نهادۀ خشونت است یا عقلانیت؟ یا برابر نهادۀ توسعه است؟ کدام یک از این موارد نیازهای جامعه ماست. جامعه ما، مانند هر جامعۀ دیگری با انباشتگی مسائلی مواجه است که در فرایند گذار به وجود میآید. چه کسی میتواند بگوید که مسئله اصلی ایران چیست؟ مواجهۀ سنت و مدرنیته؟ یا مواجهۀ دینداری و بیدینی؟ مواجهۀ انقلابیگری و اصلاحگری؟ یا مواجهۀ توسعه و توسعه نیافتهگی؟ یا مواجهۀ خشونت و گفتوگو؟
گفتوگو مسئلۀ بنیادینی در جامعه ایران هست؛ یعنی هم دشوار است و هم راه حل و به بیان دیگر هم استراتژی است و هم تاکتیک. نباید پرسشهای سخت را کنار گذاشت و اگر مسئلهای سختی انجام میشود، آن را از دایرۀ جستوجوها خارج کنیم. اخلاقی زیستن و انسان بودن و مسلمان بودن نیز کار سختی است ولی امر آسان در برابر این موارد چیست؟
زمانی که امام موسی صدر در لبنان از گفتوگو صحبت میکرد، گفت وگو امر رایج و پررونقی نبود! دوران انقلاب بود و انقلاب در آنجا سایه افکنده بود و انقلابی هم کسی بود که به کلام خطیبان گوش نمیداد و گفتوگو اصلاً معنایی در آن جامعه نداشت.
اما امام موسی صدر اهل گفتوگو بود. با همه، با دولت لبنان و ایران و با روحانیت و انقلابیون همزمان گفتوگو میکرد و جمع کردن این تفاوتها کار آسانی نبود. او راهی پیدا کرده بود و میدانست که گفتوگو از جنس حرف زدن نیست. ما فکر میکنیم که گفتوگو یعنی به صورت مونولوگ حرف بزنیم و فکر کنیم که با مونولوگ میشود اسکات خصم کرد و رقیب را از میدان به در کرد، درحالی که هیچ کدام از اینها محقق نیست.
زمانیکه امام موسی صدر در بستنی فروشی مسیحی مینشیند، کجای این اتفاق گفتوگو است؟ در آنجا حرف میزند ؟ نه. هیچ حرفی نمیزند و فقط بستنی فروشی مسیحی را در محلۀ مسلمانها به رسمیت میشناسد که او حق دارد در آنجا باشد و بستنی بفروشد و برای ما مانعی ندارد.
هم حال ما و هم حال گفتوگو ناخوش است. حکومت شهروندانش را به رسمیت نمیشناسد پس با آنها گفتوگو نمیکند. نه اینکه با آنها حرف نمیزند، بلکه برای آنها حقوقی قائل نیست. این رابطه بین معلم و دانشآموزش هم همین است. در کجا این بچهها را به رسمیت میشناسیم؟ در کجا انتخاب او معنا پیدا کرده؟ مثلاً وقتی پیشدبستانی آمد میفهمید چرا مقنعه سر میکند؟ اصلا معنای جشن تکلیف را میفهمید؟ گفتوگو را در کجای نظام آموزشی قرار دادهایم. گفتوگو از به رسمیت شناخته شدن دیگری شروع میشود. یعنی دیگری را در هر جایگاهی که باشد به رسمیت بشناسیم؛ دیگریِ اعتقادی، دیگریِ سیاسی، دیگریِ علمی و آموزشی .
کاربردها و فهم درست و نادرست از گفتوگو
در ادامۀ این نشست دکتر خانیکی به بایدها و نباید ها و چیستی و چرایی گفتوگو پرداخت و گفت:
در ابتدا باید بدانیم که چه چیزهایی گفتوگو نیست و چه چیزهایی گفتوگوست . اگر گفتوگوها را پیدا کنیم شرایط شفابخشش را هم پیدا میکنیم. چهار موضوع فی نفسه مهم است، ولی الزاما گفتوگو نیست:
- ارتباط: ارتباط مقدمه گفتوگو است و گفتوگو را ممکن میکند. ارتباط انتقال یا مشترک ساختن اطلاعات و معرفت در میان افراد با حداکثر دقت و امانت است و ابزارش رسانه است. رسانهای که بتواند این کار را انجام دهد قدرت ارتباطی بیشتری دارد. ارتباط گفتوگو نیست، اما برای محقق کردن گفتوگو نیازمند تقویت ارتباط هستیم. امروز جامعۀ ما جامعهای زخمی و آزرده و خشمگین است و همه اینها دلایل اجتماعی، سیاسی و هم روانی دارد. جامعۀ زخمی جامعهایست که درد دارد، شما میتوانید جای جامعه گروه دانشآموزی یا هر گروه دیگری را بگذارید. این جامعه قبل از هر چیز نیاز به همدردی و التیام و فهم مشترک دارد. گفتوگو در قطع رابطه ناممکن است و ما در بخشهای مهمی از جامعه دچار قطع ارتباط هستیم. ترمیم این گسست صرفاً با گفتوگو انجام پذیر نیست، و با احساس همدردی و همنگری و هم نظری ممکن است. گفتوگو چیزی را با مشارکت هم خلق کردن و مشترک ساختن معرفت است.
- صحبت: صحبت یا همان «مکالمه» پدیده مهمی است ولی گفتوگو نیست. در صحبت کردن مسائل مهم کمتر مجالی مطرح شدن پیدا میکنند.
- مذاکره: یکی از مسائل ما این است که امروز در فضای اعتراضآمیز جامعه، گفتوگو با مذاکره خلط مفهومی و معنایی میشود. مذاکره به انجام رساندن امری در جریان داد و ستد و بده بستان است . با آنکه تلاشی عملگرایانه برای یافتن مفری از میان موانع خاص است، ولی محدودتر از گفتوگوست. مذاکره معمولاً جای خود را در سیاست باز میکند و در حال حاضر که شکاف بین گروههایی از جامعه و حاکمیت زیاد شده است، ضرورت مذاکره مطرح شده و معنای مذاکره بر گفتوگو سایه انداخته است. گفتوگو بدهبستان نیست. گفتوگو یادگرفتن و بازی کردن با هم است نه در برابر هم. موقعیتی خلق معنای مشترک هست. بنابراین حق دارند که میگویند ما با چه کسی گفتوگو کنیم؟ برداشتهایی که امروز در وجه سیاسی به خصوص در مذاکره داریم مبتنی بر این روش است که «بیاید توافق کنید که با من موافق باشید».
- بحث : گفتوگو بحث هم نیست. بحث یعنی تجزیه امور و تاکید بر تحلیل و تفکیک منطقی آنها؛ مشاهدۀ تمایزات میان اجزاء؛ و دستیابی به توافق بر معنای واحد. ولی گفتوگو پیونددادن میان اندیشهها و احساسات و ایجاد حوزۀ مشترکی از معانی متحول شونده است. مشاهده کل است و نه مشاهده جزء و پیدا کردن ارتباط بین اجزاء.
پس گفتوگو چیست؟
دکتر خانیکی سپس به بیان چیستی گفتوگو پرداخت و بیان داشت:
گفتوگو برگرفته از واژه یونانی دیالوگ است. دکتر معصومی همدانی به این نکته اشاره میکند که ما Dia را در برابر Mono قرار میدهیم. در واقع، گفتوگوی دوطرفه یعنی دیالوگ در برابرگفتوگوی یک طرفه قرار میگیرد. در حالیکه Dia به معنای «از میان» یا «از بین» یا به عبارتی، نوعی جریان و سیلان معناست. گفتوگو یک فرآیند است و یک نقطه و ابزار نیست. به این معنا که شماری از افراد وارد جریانی میشوند که فهم و درک آنها در ادامه این فرآیند با ابتدای آن فرق میکند. سقراط به عنوان پدر گفتوگو میگوید که انسان زمانی مهیای گفتوگوست که به جهل خود پی ببرد. کار مربیِ گفتوگو «مامایی معرفت» است تا بتواند این فرزند را به درستی به دنیا بیاورد. به این معنا، آن بچه کوچک قائل به جهل خود نیست. نهادهای سیاسی و حاکمیتی هم قائل به جهل خود در این مسائل نیستند. از اینرو، نمیتوانند وارد فرآیند گفتوگو شوند. مگر بشود کمک کرد و به آنها فهماند که خود جهل چیز بدی نیست و افراد جاهل از افرادی که میدانند بیشتر هستند و با گفتوگو میتوان نسبت به این جهل آگاهی پیدا کرد.
از طرف دیگر، گفتوگو یک برساخته اجتماعی است. امری از پیش داده شده نیست. کارکردهایی دارد که به وسیله کنشگران اجتماعی ساخته و ارائه میشود. از اینرو، بعد از موضوع گفتوگوی تمدنها همه با افتخار از گفتوگو حرف میزدند و حالا باید به سختی از آن حرف بزنند. زیرا کنشگران اجتماعی و سیاسی در این دوران ما به گفتوگو باری دادهاند که بیشتر به معنای سازش، مصالحه، وسط ایستادن، و میان حق و باطل بلاتکلیف ماندن شده است. و به همین دلیل است که میگویند این گفتوگو راهی را برای ما باز نمیکند و چطور میشود از این فضا خارج شد؟ طبیعتاً وقتی به معنای واقعی گفتوگو برگردیم و برای گفتوگو عاملیت و قابلیتی قائل شویم ، خواهیم دانست که گفتوگو راهی را باز و مسئلهای را درک میکند.
راه نجات گفتوگو
دکتر خانیکی در ادامۀ صحبت های خود راه نجات گفتوگو را اینچنین بیان داشتند:
- تفکیک گفتوگو از مذاکره و تعیین طرفین گفتوگو. تا وقتی که گفتوگو به معنای مذاکره است یعنی به معنای کسب منفعت است.
ما امروز در مرحله مذاکره نیستیم، بلکه در مرحله دیالوگ هستیم. دیالوگ یعنی پذیرش تفاوت و تنوع و تکثر. اگر ما دیگری را به رسمیت بشناسیم میتوانیم با او گفتوگو کنیم. اما وقتی یکی را بچه، یکی را بی اطلاع، و دیگری را ناآگاه و فریب خورده میدانیم نمیتوانیم گفتوگو کنیم. از بین رویکردهای متفاوتی که در جامعه ما وجود دارد، رویکرد اصلاحطلبانه به این دلیل که تکثر بیشتری را میپذیرد و تفاوت بیشتری را به رسمیت میشناسد و قائل به وجود جامعۀ متنوع و ذیحق است، به لحاظ گفتمانی میتواند در پیشبرد گفتوگو کمک موثرتری داشته باشد. این گروه در واقع، گفتوگو را جنبه ابزاری نمیداند.
- نجات گفتوگو از لفاظی و کلام و نزدیک کردن آن به کنش و عمل و رفتار.
- احیای ارتباطات. گفتوگو در خلاء ارتباطی ممکن نیست. این اعتراضها را باید جنبش اعتراضی نادیده گرفته شدگان دید. کسانی که نادیده گرفته شدند؛ زنان، دانشآموزان، هنرمندان یا ورزشکاران. این گروهها دیده نشدهاند و میخواهند دیده شوند. این افراد میگویند شما به قدرت ما واقف نیستید. برای مطالعه این امر از منظر ارتباطی بحث کاستلز و «شبکههای خشم و امید» او مفید است. از ویژگی هایی که کاستلز برمیشمرد این است که چگونه اخگر خشم در میان اینها به میدان می آید و به خودشان امیدوار میشوند و یکی از مهمترین عوامل آن هم فقدان یا ضعف گفتوگوست.
ویژگی جامعۀ در حال گذار این است که مرتباً در حال تغییر است و با تفاوتها و گسستها و تعارضها مواجه است. چیزی که ما رسماً نپذیرفتهایم و به رسمیت نشناختهایم. همیشه به دنبال جامعهای یکرنگ در مدرسه و دانشگاه و سیاست و رسانه بودهایم. این در حالیکه است این تغییرات روی هم انباشته و در هم تنیده میشوند. از سال ۱۳۷۸ تاکنون ۲۴ طرح ملی که توسط برجستهترین دانشگاهیان و به سفارش مسئولترین نهادهای ما انجام گرفته بیانگر این موضوع است که جامعه تغییر کرده است. حداقل ۱۰ تغییر عمده در جامعه ما رخ داده و نشانگر این است که با جامعهای متکثر و متفاوت و با میل به رفتارهای غیرمدنی مواجه شدهایم. طبیعتاً در چنین جایی است که مسئله گفتوگو به عنوان مسئله و راه حل ضرورت پیدا میکند.
موانع گفتوگو
دکتر خانیکی پنج مانع اصلی بر سر راه گفتوگو را اینگونه برشمرد:
- وجود کلیشهها و پیش فرضها. امر واقعی در ذهن ما وجود دارد نه در واقعیت.
- ما با جهانهای اندیشهای دیگر چگونه روبرو میشویم؟ هاضمه ما نسبت به اندیشه های دیگر چگونه است؟
- آیا ما با مسائل پیش رو چند وجهی و چندساحتی مواجه میشویم یا آنها را ساده میبینیم و میشناسیم؟
ما مسائل را ساده و تکسطحی میکنیم و با آنها ساده روبهرو میشویم. در حال حاضر نگاه به مسائل جامعه نگاهی صرفاً امنیتی و سیاسی است که راه دستیابی به آن هم اطلاعات است. آن هم اطلاعاتی که معمولاً از طریق غیررسمی رد و بدل میشود. امر واقع را در کجا میبینیم؟ سببهای بیشتر را چگونه میبینیم؟ آیا واقعا اعتراض یک پدیدۀ صرفاً سیاسی است؟ یا یک پدیدۀ امنیتی یا اجتماعی و فرهنگی و تاریخی است؟ این نوع مواجهه با مسئله و مشکلات جامعه ما حاکی از فروبستگی و محدودیت ذهنی ماست.
4. چهارمین مانع از جنس زبان است. زبان توصیف و تبیین، ویژگیهای خودش را دارد. زبان رسانهای و گفتگویی ما مونولوگ است. فقط میخواهیم جاهلی را عالم کنیم، ولی حاضر نیستیم دیگری را به مشارکت دعوت کنیم. این زبان، زبان نفی «دیگری» با محوریتدادن به «خود» است. ما باید به عنوان نسل پیشین توانایی فهم زبان نسل جدید را و معترضان را داشته باشیم و با آن پیش فرضها و نفیهایی که به آن عادت کردهایم به سراغ آنها نرویم. باید قدرت فهم و نقدپذیری و استدلال داشته باشیم. نمیشود گفت که فقط نهادهای رسمی و حاکمیتی هستند که زبان اعتراض را نمیفهمند. من ترجیح میدهم که اعتراض را محدود به نسلش نکنیم، زیرا به وجوه فرانسلی هم باید توجه کرد. اعتراضی که بیشتر سنخ و زبان و کنشگری زنانه گرفته است، فقط نسلی نیست باید زن و نقش زن را حتی فراتر از مفاهیم فمینیستی هم ببینیم. نادیدهشدگان فقط محدود به زنان و جوانان نبودند. نخبگان و دانشگاهیان هم نادیده گرفته شدند، اساساً زندگی و تعریف ما و آنها از زندگی نادیده گرفته شده است.
5. مکان و امکان و میدان گفتوگو کجاست؟ سیاست ورزان و روشنفکران و دانشگاهیان و صنوف و قشرهای مختلف جامعه در کجا میتوانند با هم گفتوگو کنند؟
در چارچوب گفتوگو هم به مثابه مسئله و هم به عنوان راه حل پنج نکته فوق ارائه شد. دکتر هادی خانیکی، چهار نکتۀ دیگر را نیز متاثر از وضعیت امروز جامعه برای حاضرین ارائه دادند:
- گفتوگو محدود به امر سیاسی نیست. قرار نیست گفتوگو بین مردمان و حاکمان انجام بگیرد.گفتوگوی اصیل میان مردم است. برای این حرفم شعار هم نمیدهم ، میگویم که این را تبدیل به یک برنامه کنیم. به طوری که نتیجه این گفتوگو، عاملیت پیدا کردن و قدرت پیدا کردن خود جامعه باشد. جامعهای قوی است که بتواند با حکومت صحبت کند ولی جامعه ضعیف و از هم گسسته به چه منظور باید صحبت کند. مگر کسی برایش قدرتی قائل است که صحبت بکند. نتیجه گفتوگوی مردم با مردم این است که خرد عام به مثابه قدرت مدنی معنادار و میداندار میشود و این خرد عام که تبدیل به قدرت شده است میتواند قدرت سیاسی را به انعطاف دعوت کند و حتی با قدرت سیاسی گفتوگو کند. ولی قبل از آن ما نیازمند گفتوگو در متن جامعه هستیم.
- توافق و اجماع تنها ثمر گفتوگو نیست، بلکه امکان بخشیدن و به رسمیت شناختن دیگری و تحقق اصل برابری، در جریان گفتوگو ممکن میشود. ما گفتوگو نمیکنیم که همه عین هم بشویم. گفتوگو میکنیم که بفهمیم دیگری چه میگوید و حق دارد که این حرف را بزند و در این فرآیند آن خرد عام شکل میگیرد
- گفتوگو یک امر ابزاری نیست. اگر امری را ابزاری بدانیم فقط باید به نتیجه آن در کوتاه مدت توجه کنیم. گفتوگو فرآیندی زایشگر و خلاق است و میتواند جامعه راکد و مرده را زنده کند. گفتوگو منشاء زایش در جامعه است. یعنی میتواند نادیده گرفته شدگان و ظرفیتهای مغفول مانده را زنده کند.
- گفتوگو جایگزین خشونت نیست. یعنی گفتوگو نمیکنیم که خشونت را جمع کنیم. هدف از گفتوگو بالابردن عقلانیت است. با افزایش عقلانیت، خشونت کاهش پیدا میکند. گفتوگو بستر مشارکت عموم در فهم و تشخیص مسئله و حرکت به سمت حل آن است.
ما باید به این باور برسیم که حل مسائل ایران تنها از دست حکومت و نخبگان و احزاب سیاسی بر نمیآید بلکه یک هنرمند هم میتواند به اندازۀ یک کنشگر سیاسی و یک ورزشکار به اندازۀ یک نهاد حاکمیتی نقش داشته باشد. از دستاوردهای مثبت این اعتراضات این بوده که صنوف مختلف مشارکت کردند. پزشکان ، حقوقدانان ، دانشگاهیان، نویسندگان، موسیقی دانان، نقش اینها کمتر از نهادهای حاکمیتی نیست. مهیا کردن بستر گفتوگو یعنی این که همه اصناف برای فهم مسئله ایران به رسمیت شناخته بشوند و از وجودشان برای رسیدن به راه حل مسائل استفاده شود. به این معنا، فرایندی پایان یافته وجود ندارد بلکه مسائل و مشکلات کشور جدیتر شده و شکاف ها بیشتر شده و ما به آغاز گفتوگوهای عملی و جدی نزدیک تر شدهایم. هنوز صورتبندی و شکل این گفتوگوها روشن نشده است. برای رسیدن به این آغاز، باز کردن چشمها و گوشها مهمتر است و ما سخت نیازمند شنیدن و دیدن هستیم بیشتر از آنچه نیازمند گفتن باشیم.