کانون گفت‌وگو برای گسترش و ترویج دیالوگ فعالیت می‌کند.

راه بستن جامعه، بستن گفت‌وگوهاست

پنجمین نشست از سلسله نشست‌های نجات گفت‌وگو؛ با عنوان گفت‌وگویاری منطق فرهنگی توسعه سه شنبه دوم خرداد 1402 با سخنرانی دکتر نعمت الله فاضلی در کانون گفت‌وگوی مؤسسۀ امام موسی صدر برگزار شد. متن زیر گزیده ای از سخنرانی ایشان در این نشست است.

دکتر فاضلی در جمع راهنماهای کانون گفت‌وگو و علاقمندان به گفت‌وگو سخنان خود را با تعریف واژۀ توسعه اینگونه آغاز کردند:

مفهوم توسعه

دربارۀ گفت‌وگو و توسعه مباحث بسیاری مطرح است. اگر جامعه را از منظر توسعه بررسی کنیم نمی توان داوری مشخصی کرد که در کجای نردبان توسعه ایستاده ایم، زیرا این امر به نقطۀ مبدا و مقصد وابسته است و نتایج متفاوتی نیز دربر دارد. برای مثال اگر ما موضوع توسعه را از دورۀ قاجار یا از دورۀ صفویه بررسی کنیم، و روند پیشرفت جامعه را از آن زمان در نظر بگیریم، به نتیجه‌ای می‌رسیم، که آبراهامیان در کتاب تاریخ ایران مدرن گرفت. آبراهیمیان می‌گوید در صد سال (1285 تا 1385) ، ایران در مسیر توسعه بوده و زیرساخت‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی گوناگونی را ذکر می‌کند و توضیح می‌دهد که ما در جنبه‌های گوناگون تغییرات داشته‌ایم که سازنده بوده است‌؛ مثل امید به زندگی، شاخص‌های توسعه‌ شهری، یا حتی از حیث شاخص‌های آموزش و …..

اگر مبنا را کل روند و حرکت تاریخی ایران در نظر بگیریم، تحولاتی که در دورۀ مشروطه و در دورۀ رضاشاه به طور خاص تا به امروز به وجود آمد، یک مبنا در نظر گرفته می شود. اما اگر مبنای توسعه را از دورۀ مشروطه و از آغاز تجدد ایرانی در نظر نگیریم، و شاخصمان را ده سال اخیر قرار دهیم، داستان متفاوت می شود. بحران‌های عظیمی که جامعۀ ما در دهة اخیر با آن روبرو بوده، داستان توسعه را تراژیک می‌کند. بحران‌های زیست محیطی، سلامت، تورم، شکاف عمیق رابطۀ حکومت و مردم، نابرابری‌ها و شاخص‌هایی که امروزه به نام شاخص فلاکت نام گرفته، روایت دیگری را از توسعه برای ما مطرح می‌کند و اگر بخواهیم شاخص‌های تطبیقی را در نظر بگیریم و ایران را با کشورهای همطراز خود، مثل ترکیه، مالزی، کره‌جنوبی مقایسه کنیم، ما در پایین‌ترین پله‌های این نردبان قرار می‌گیریم.

نگاهی که من به توسعه دارم، نگاهی است که آمارتیا سن، فیلسوف هندی‌تبار از سال‌های 1990 به بعد مطرح کرد. آمارتیا سن می‌گوید که توسعه وضعیتی است که در آن جامعه بتواند به سوی آزادی حرکت کند. هدف توسعه آزادی است و راه توسعه هم آزادی است. منظور آمارتیا سن از آزادی هم آزادی سیاسی است و هم آزادی بیان و خودبیانگری و هم آزادی از فقر و فلاکت و محرومیت‌ها و محدودیت‌هاست. او معتقد است که این آزادی، به صورت بالفعل و عینی‌اش اینگونه تحقق پیدا می‌کند که افراد قابلیت‌هایشان ارتقاء پیدا کند.

آمارتیا سن توضیح‌ می‌دهد که وضعیت توسعه‌نیافتگی وضعیت کمبود درآمد نیست، و بحران،‌ مربوط به تولید نیست، بلکه بحران جامعه توسعه نیافته، بحران انسان‌هایی است که قابلیت‌ها و ظرفیت‌های لازم ارتباطی، شناختی، اجتماعی را برای تحقق فرصت‌ها و ظرفیت‌های زندگی‌شان را ندارند. یعنی انسان‌ها به یک شیوۀ زندگی، به یک تفکر، به یک دین و آ‌رمان و سنت و جغرافیا محکوم نباشند.

آمارتیا سن، آزادی را به معنای بسط ظرفیت‌های انتخاب افراد در یک جامعه و در یک زمان معین می‌داند. به این معنا توسعه یعنی آزادی، یعنی زمانی که فرصت انتخاب بیشتر است. او توضیح می‌دهد که توسعه با اخلاق، با مسئلۀ زنان و محیط زیست و با موقعیت بالفعل تک‌تک شهروندانی که در یک جامعه زندگی می‌کنند عجین شده و پیوند خورده است. از این رو، توسعه‌ای که آمارتیا سن از آن سخن می‌گوید، توسعۀ دایرۀ انتخاب‌ها و قابلیت‌هایی افراد است. نه اینکه پول یا درآمد داشته باشند، بلکه ظرفیت و فرصت انتخاب در میان گزینه های متعدد را داشته باشند. ما ممکن است به کسی پول بدهیم، ولی او ظرفیت و قابلیت کار با آن را نداشته باشد. از دیدگاه آمارتیا سن این ناآزادی و ناتوسعه است. شما به افراد پول توزیع کنید اما انتخابی نداشته باشد که با این پول کار و زندگی کنند و شیوۀ زندگی‌شان را، دینشان را و عقایدش را انتخاب کنند و حتی فرصت گفت‌وگو با اطرافیانش را نداشته باشد. او  می‌گوید توسعه وضعیتی است که در آن جامعه متکثر اهل مدارا و تساهل است. اما ما در ایران آفریقایی‌ها یا اهالی آمریکای لاتین و اروپایی‌ها را نمی‌بینیم، نه اینکه بگوییم دیپلمات‌هایشان اینجا نیستند، نه. به این معنا که در مدارس و در کنار دانش‌آموز ایرانی دانش آموزان آمریکایی، آلمانی و فرانسوی و چینی را نمی بینیم و مدارسی همدل، اقتدارگرا و تمامیت‌خواهانه داریم که حتی شیعه و سنی و زن و مرد هم در کنار هم نیستند. این آخر استبداد آموزشی است که شما به دانش‌آموز خود اجازه نمی‌دهید که با تفاوت‌های جنسیتی‌ یا مذهبی‌شان، کنار همدیگر تجربۀ فرهنگی داشته باشند. به عقیدۀ او توسعه علمی یعنی مدارا و تساهلی که در درون نهادها به وجود می‌آید. نهادهای آموزشی، نهاد رسانه و … اما در تلویزیون و رادیو و مطبوعات ما تنها یک الگو و سبک زندگی وجود دارد و حتی تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی و مذهبی در سطح جامعه را در رسانه نمی بینیم. آمارتیا سن می‌گوید در این موقعیت توسعه ناممکن است. او توسعه را امری کیفی می‌داند و نه کمّی. یعنی دست پنهان کیفیت است که توسعه را به وجود می‌آورد نه دست پنهان بازار. دست پنهان کیفیت یعنی چی؟ یعنی در مدرسه وقتی دختر و پسر، شیعه و سنی و آفریقایی و آمریکای لاتین و اروپایی در کنار هم هستند، تکثر وجود دارد. در دیگر کشورها ساختار را به گونه‌ای طراحی کردند که دانشجو و دانش‌آموز و استاد از فرهنگ‌ها و مذاهب و زبان‌ها و نژادها و قوم‌ها و جنسیت‌های متفاوت کنار هم بنشینند، که آن می‌شود دست پنهان کیفیت.

در آنجا خلاقیت رشد می‌کند، زیرا امروزه تئوری‌های خلاقیت می‌گویند مهم ترین شاهراه خلاقیت، تجربۀ چند فهمی در نظام آموزشی است. چیزی که خلاقیت را سرکوب می‌کند، همگنی فرهنگی است.

دکتر فاضلی در ادامه گفت: توسعه یعنی چی؟ توسعه یعنی بسط پنهان کیفیت اجتماعی و فرهنگی. آنجایی که آدم‌ها در تعاملات روزمره و سیستمی و در ارتباطات فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی‌شان تجربه‌هایی به دست می‌آورند که در آن تجربه‌ها احساس انتخابگری و اراده و عاملیت است.

آنتونی گیدنز می‌گوید اوج مدرنیته کاستن اجبارهاست و اوج ابتذال و انحطاط یک جامعه، وقتی است که کنش‌ها با اجبار صورت‌بندی می‌شوند. هر نوع جبری؛ اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، که از یک استاندارد معینی فراتر برود. آن استاندارد چیست؟ آن استاندارد، حد کفایت الزام‌های حقوق قانونی است که مخل حقوق دیگران بشود، نه حقوق حکومت و ایدئولوژی و حقوق استبدادی، نه حقوق ستم و سرکوب و حقوق بشر انسانی. مثلاً اگر کسی در محل عمومی عریان شود، این تجاوز و تعرض به انسانیت است. هر جای دنیا که باشد با این موضوع برخورد می‌کنند. اگر کسی در جمع عمومی فحاشی و عربده‌کشی و چاقوکشی کند یا به ملک و مستغلات کسی تعرض کند با او برخورد می شود ولی این برخورد اجبار نیست، بلکه اجماع حقوقی جامعه برای دفاع از مالکیت است، این دفاع از حکومت یا یک ایدئولوژی و حتی امنیت حکومت و دین هم نیست، بلکه این امنیت زندگی اجتماعی و باهم بودن را ایجاب می‌کند.

آنتونی گیدنز می‌گوید که توسعه مدرنیته تابع این امر است که چقدر اجبارها کم شود و افراد بتوانند براساس یک کنش داوطلبانه پیش بروند. اما وقتی نظامی سیاسی و اجتماعی عریان‌تر قدرت را اِعمال و اجبار را بیشتر می‌کند، در چنین جایی استبداد آشکار می‌شود و بنابراین، جهل و سرکوب و خشونت جای توسعه و کیفیت را می‌گیرد. توسعه از دیدگاه آمارتیا سن وضعیت اجتماعی و فرهنگی‌ای است که در آن کیفیتی به نام انسان وجود دارد و این انسان است که شاخص توسعه است نه شاخص‌های تولید ملی و درآمد سرانه.

منطق فرهنگی

در ادامۀ جلسه دکتر نعمت الله فاضلی به تعریف منطق فرهنگی پرداخت و گفت:

فردریک جیمسون در کتاب پست‌مدرنیته به مثابه منطق فرهنگی سرمایه‌داری می‌گوید: پست‌مدرنیته منطق فرهنگی سرمایه‌داری است. منظور جیمسون از منطق فرهنگی این است که در دنیای جدید، سرمایه‌داری به تنهایی رونق نمی‌گیرد. انباشت سود، قدرت، پول و کالایی شدن مفاهیمی است که در اندیشة مارکسیسم وجود دارد، اما اتفاق دیگری نیز رخ داده و آن هم ظهور سرمایه‌داری فرهنگی است. اینکه چطور همۀ فرهنگ‌های اقتصادی و اجتماعی در فرایند فرهنگی شدن در نمادها، نشانه‌ها و معناها ادغام شدند، معنایش این است که اگر روزگاری اتومبیل‌ها باعث انباشت پول می شدند، حال موسیقی و فیلم و برندها این کار را می‌کنند و برندهای گوناگون تجاری بیشتر از کیفیت کالاها در تولید و انباشت ثروت نقش بازی می‌کنند. یعنی به تعبیر جیمسون این اقتصاد نیست که فرهنگی می‌شود بلکه این فرهنگ است که اقتصادی می‌شود. براساس این نظر اگر بخواهیم در ایران،‌ منطق فرهنگی توسعه را تعریف کنیم تار و پود پیچیده و همه‌شمولی از روابط کلان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است که شکل فرهنگ دارد و نماد و برند و گردشگری و صنعت و دانش آن شکل نمادین است. بیش از این که خود کالا امروزه مهم باشد، تصویر کالا مهم است.

حالا باید بدانیم چه تصور اجتماعی و ذهنیت جمعی می‌تواند در جامعه‌ای مثل ایران به توسعه بیانجامد. بر محور اندیشه‌ای که ذکر شد غایت توسعه انسان است؛ نه ایدئولوژی و تثبیت و توسعۀ مذهب و تاریخ و نه تثبیت و توسعۀ یک فرقه یا گروه یا طبقه و یا قشری از جامعه. معنای توسعه آن نیست که گروه یا فرقه ای از یک جامعه سیطرۀ خود را مادام‌العمر بر یک کشور تثبیت کند. معنای توسعه آن است که همه افراد احساس آزادی کنند و فرصت‌های انتخابشان گسترش یابد و این فرصت انتخاب کردن، در نتیجۀ ارتقاء قابلیت آن‌ها باشد. یعنی ساختار زندگی اجتماعی به گونه‌ای باشد که تساهل و برابری و مساوات برای همگان قابل تصور باشد.

بازیگر محوری‌ توسعه انسان است؛ آزادی، رفاه، مدارا و ارتقای انسان. دین در خدمت انسان است و نه انسان در خدمت دین. علم در خدمت انسان است و نه انسان در خدمت علم، هنر در خدمت انسان است نه انسان در خدمت هنر. همه چیز خادم انسان است. غیر از این ظلم و سرکوب و تبعیض و نابرابری و تحقیر است.

منطق فرهنگی توسعه، انسان و روابط اجتماعی است. انسانِ منطق فرهنگی این توسعه چگونه می‌تواند بازیگر توسعه باشد؟‌ ویتگنشتاین در کتاب شکل زندگی در نظریه ویتگنشتاین می‌گوید تا جایی که به انسان ارتباط دارد زندگی یعنی جهان و جهان زبان است. زبان به این معنا که ما جهان را به نظام نشانه‌ای تبدیل می‌کنیم و از طریق این نظام نشانه‌ای، جهان را می‌فهمیم. تا زمانی که درخت یا گل برای ما مظهر زیبایی و نشانه نشود، گل زیبایی ندارد. فقط ‌آدم‌ها هستند که گل‌ها و درخت‌ها و گیاهان و جانوران را با زبان خودشان به جهان استعاره و نشانه منتقل می‌کنند و از آن راه، جهان به نشانه تبدیل می‌شود. یعنی از علامت به نشانه تبدیل می‌شود. حداکثر قابلیت زیبایی جهان را شاعران به جهان زبان منتقل می‌کنند. شاعران چنان می‌کنند که ما حداکثر زیبایی را در جهان تجربه و فهم می‌کنیم. داستان‌نویس و فیلم‌ساز هم همین کار را می‌کند. یعنی ساختار احساسات بشری را به جهان زبان منتقل می‌کند؛ روزنامه‌نگاران، فیلسوفان، محققان و نظریه‌پردازان اجتماعی، هر کدام به سهم خودشان، به اندازۀ خودشان.

كيركگور در کتاب ترس و لرز، می‌گوید شاعران، فیلسوف‌ها، جامعه‌شناس‌ها، مورخ‌ها و در علوم انسانی و الهیات، جهان را می‌نمایانند و به زبان تبدیل می‌کنند. برای مثال بازی شطرنج یک بازی زبانی (Language game  ) است. بازی زبانی یعنی قواعد معنادار که بین دو طرف بازی مشترک است. پس فوتبال یا شطرنج بازی زبانی و شکلی از استعاره است که وارد زندگی اجتماعی می‌شود. کوچکترین کنش‌هایی در زندگی اجتماعی، از لباس پوشیدن و غذا خوردنمان و از آداب و رسوم، همۀ اینها بازی‌های اجتماعی و فرهنگی است که ما به طور مشترک انجام می‌دهیم و همه به قواعد آن آشنا هستیم. بازی زبانی به طور اجتماعی و تاریخی شکل گرفته که محدودیت‌هایی دارد و فرصت‌هایی را هم ایجاد می‌کند. ویتگنشتاین می‌گوید که تمام زندگی ما زبان است و به تعداد آدم‌ها هم شکل زندگی وجود دارد.

توسعه و گفت‌وگو

در این بخش دکتر فاضلی ضمن پرداختن به سه مفهوم ساختار و سیستم و سوژه گفت:

قصد داریم در ابتدا سه مفهوم ساختار و سیستم و سوژه را  توضیح دهیم. منظور از ساختار موضوعاتی است که تاریخ و زبان و مذهب و آداب و رسوم و فرهنگ قومی و ویژگی‌های جغرافیایی ملتی یا منطقه‌ای یا کشوری را ایجاد کرده است. یعنی مفاهیمی که به طور تاریخی و تدریجی شکل گرفته‌‌اند، مانند زبان فارسی، زبان تُرکی و … و یا مانند ادیان شیعه، سنی، یهودیت و زرتشتی و پیروان ادیان دیگر و ویژگی‌های مربوط به فرهنگ ملی ایرانیان مثل نوروز. این موضوعات از طرف یک دولت و یا در یک مقطع معینی به وجود نیامده‌اند، بلکه در فرآیندی از تاریخ، نتیجۀ خرد و تجربۀ جمعی هستند.

سیستم: یعنی سامان مدیریت جامعه، حکومت و نظام حکمرانی.

سوژه هم یعنی عاملیت، فرد و بازیگری ما انسان‌ها. ساختار و سیستم‌ها از طریق سوژه‌ها تداوم پیدا می‌کنند.

گفت‌وگو و توسعه و مفهوم گفت‌وگویاری

در حوزۀ توسعه، اعم از توسعۀ ارتباطات اجتماعی، زبان، توسعۀ شهری، آموزشی، هنری، فرهنگی، علمی، سیاسی، اقتصادی و آنجایی که چیزی به دست آورده‌ایم، دستاورد  توسعه‌های زبانی و تعاملات و ارتباطات گفتگویی‌ای بوده که در درون جامعه به شکل‌های متکثر در تاریخ صد و پنجاه سال گذشته به وجود آمده است. در مقابل ناکامی‌ها و شکست‌های ما در حوزه‌های مختلف توسعه اعم از صنعت، کشاورزی، بازرگانی، علمی و هنری و سیاسی و غیره، محصول گسست‌ و انفصال در اتصال‌ها و ارتباطات‌ها بوده است.

 اتصال باعث تولید می‌شود و مفاهیمی در جامعه خلق می‌شوند. جامعه در اتصال و پیوند خلاق می‌شود. هر جا که این اتصال نباشد، جامعه دچار مشکل می‌شود. برای همین است که برای سرکوب و سلطه بر یک ملت، بهترین کار این است که ملت را  به گروه‌های گوناگون تقسیم کنند و بر آن‌ها برچسب بزنند؛ یکی مؤمن است و دیگری بسیجی، یکی انقلابی است، و دیگری غربزده و یکی سکولار است و … . بهترین راه برای منفعل کردن یک ملت، برچسب‌های اجتماعی است که انفصال ایجاد می‌کند نه اتصال. برای مثال وقتی زن باشی، در مجالس مردانه نمی‌توانی بروی. زن بودن فقط به فیزیولوژی ربط ندارد، یک هویت اجتماعی و ساختار است. وقتی انفصال‌ها به وجود می‌آید جامعه تجزیه می‌شود و از تولید می‌ماند. یعنی یک نظام زبانی ایجاد می‌شود که در آن نظام زبانی، برای این که فردی را از حقوق اجتماعی خویش محروم کنید، کافی است که مثلاً بگویید غرب‌زده است. بدین معنا که بازی زبانی ایجاد می‌شود که این بازی شکلی از زندگی می‌سازد که انفصال‌ها و گسست‌ها و پارگی‌ها را به وجود می‌آورد و پس از آن اَشکال پیچیده‌ای از خشونت ساختاری. اینگونه ارتباط‌ها قطع می‌شود و یا به ارتباط‌های خشونت‌بار تبدیل می‌شود و طرد‌ها، محرومیت‌ها و سرکوب‌ها به وجود می‌آید. در این موقعیت برای مثال نه تنها زنان نمی‌توانند با مردها گفت‌وگو کنند بلکه  افراد با عقاید گوناگون دینی و سیاسی و اجتماعی و یا فرهنگی نیز نمی‌توانند با هم گفت‌وگو کنند.

نیستانی در کتاب اصول و مبانی دیالوگ می‌گوید دیالوگ مفهومی است که معادل فارسی ندارد و گفت‌وگو، نزدیکترین مفهوم به دیالوگ است. دیالوگ تنها به معنای صحبت و مذاکره ، معامله و همنیشینی کردن نیست، بلکه همان شکل زندگی ویتگنشتاین است؛ یعنی بازی زبانی. دیالوگ وضعیتی است که تساهل به طور ساختاری وجود دارد. یعنی ارزش‌های فرهنگی، تاریخی، مذهبی، تساهل را تضمین می‌کند. دیالوگ در جامعه‌ای وجود دارد که سیستم و قوانینش تبعیض را نفی می‌‌کند و حاکمیت نظام حکمرانی تساهل و مدارا را تضمین می‌کند. یعنی کسی نمی‌تواند دیگری را به دلیل اعتقاد مذهبی از حقوق شهروندی‌اش محروم کند. ما دیالوگ سیستمی، ساختاری و سوژه‌ای داریم. دیالوگ ساختاری وضعیتی است که زبان و مذهب و سنت و فرهنگ مردم آن، مدارا و تساهل و همنشینی و همکاری است، و منجر به همزیستی و تعامل سازنده و مولد می‌شود. بسیاری معتقدند که زبان فارسی و زبان‌های دیگر ایرانی، مثل کُردی، تُرکی و بلوچی و … ، تماماً زبان‌هایی هستند که مدارا و تساهل و تحمل و پذیرش دیگری در آنها وجود دارد. ویلیام بیمن در کتاب زبان، منزلت و قدرت در ایران، معتقد است که کاربرد اجتماعی زبان در جامعۀ ایران آنچنان حساس و مهم است که حتی با کشورهای مجاور خود نیز قابل مقایسه نیست. او می‌گوید کار زبان در ایران بسیار حساس‌تر از جامعۀ آمریکاست. بیمن می‌گوید زبان در ایران چنان حساس است که شما در هیچ کشور دیگری نمی‌توانید آن را ببینید. او می‌گوید شما می‌توانید با زبان در ایران رشد کنید یا زمین بخورید. مشکل زبان در ایران دو ساحت ظاهر و باطن آن است. او می‌گوید شما هیچ وقت نمی‌توانید تشخیص بدهید که معنای واقعی آن چیزی که یک نفر می‌گوید دقیقاً چیست. مشکل دوم زبان در ایران ساحت قدرت است؛ اَشکال زیادی از فرودستی‌ها و فرادستی‌ها. تعارفاتی که بین ایرانی‌ها برای تنظیم سلسله مراتب است.

توسعه در ایران در سطح ساختاری‌اش مستلزم این موضوع است که از ساختارهای مذهبی، زبانی، تاریخی و قومی فهم انتقادی پیدا کنیم تا بدین‌وسیله علت انسدادها و طردها و سلسله مراتب‌های گفت‌وگویی را دریابیم که مانع ایجاد سیاست تفاوت در جامعه است.  پیشرفت در جایی است که سیاست‌گذاری برای پذیرش تفاو‌ت‌ها داشته باشیم یعنی حکومت وقتی عادلانه و توسعه یافته است که‌ تضمین کنندۀ تکثرها باشد.

بین ساختار و سیستم رابطه‌ای دیالکتیکی وجود دارد. اولین سطح گفت‌وگویی که می‌بایست شکل گیرد، بین ساختار و سیستم است. یعنی محققان اجتماعی و فرهنگی باید با سیستم گفت‌وگو کنند و توضیح دهند که چه چیز در درون فرهنگ مانع برقراری تعادل و تسامح، همزیستی مذهب‌ها و زبان‌ها و جنسیت‌ها است تا بتوانند به هم متصل و مولد بشوند. توسعه یعنی اشکال گوناگون تولید که از اتصال‌ها به وجود می‌آید. شرط بنیادی‌ گفت‌وگو این است که بین ساختار و سیستم گفت‌وگوی انتقادی صورت گیرد. امری که ما در جامعه‌مان با فقدان آن مواجه هستیم. به گونه‌ای که با نام‍گذاری امور به ارزش‌ها، کسی یارای دستکاری و تغییر آن را ندارد.

وقتی می‌گوییم گفت‌وگو، صحبت از ساختار و سیستم و سوژه است که در حال حاضر میان آن‌ها جدایی به وجود آمده است. وقتی از شکاف عمیق حکومت و ملت در ایران امروز حرف می‌زنیم، سخن از شکاف سوژه با سیستم است که راهکار برون رفت از این شکاف یافتن عاملانی است که مسئولیت و جسارت و شهامت نوآوری و گفت‌وگو را پیدا کنند. وقتی از گفت‌و‌گو به عنوان منطق فرهنگی توسعه صحبت می‌کنیم، معنایش این است که بپذیریم توسعه ماهیتاً توسعۀ ارتباطی و توسعۀ تعامل و فضای آزادی و گفت‌وگوست. گفت‌وگو به ما کمک می‌کند تا اولاً شکاف بین سوژه،‌ سیستم و ساختار کم شود و یا از بین برود. دوم فضایی ایجاد شود که گروه‌های مختلف، با ذائقه‌های متعدد و متکثر، بی‌حد و مرز، اجازه داشته باشند که‌ سلیقه‌ها و افکارشان بگویند. میدان گفت‌وگو حوزۀ عمومی است. چون گفت‌وگو با صحبت کردن فرق می‌کند. این که دو نفر با هم بنشینند و درددل کنند این صحبت کردن است و دیالوگ نیست. گفت‌وگو با مذاکره هم فرق می‌کند. این که دو نفر در شرکتی می‌خواهند معامله‌ای بکنند و پشت میز مذاکره می‌نشینند این اسمش دیالوگ نیست. در دیالوگ جامعه از طریق نمایندگانش با خردجمعی در حوزۀ عمومی برای خیر جمعی روایت‌هایی از علائق،‌ منافع، خواست‌ها و سلیقه‌هایشان خلق می‌کنند و آزادی و مدارا این گفت‌وگوها و روایت‌ها را تضمین می‌کند. در جامعه‌ای که تلویزیون و روزنامه‌ها و رسانه‌ و حوزۀ عمومی‌اش در انقیاد قوانینی است که اجازه نمی‌دهد این روایت‌ها خلق بشوند، اینجا از گفت‌وگو صحبت کردن،‌ لفاظی است. تزئین کردن رتوریک سیاسی است. خشونت است که اسم گفت‌وگو روی آن می‌گذارند.

گفت‌وگو منطق فرهنگی توسعه است؛ توسعه‌ای که متوازن و جامع است. توسعه یک امر تکنیکال نیست. خطای استراتژیکی که در دهه‌های گذشته رخ داد و توسعه را به مرزهای تکنیکی اقتصاددان‌ها تقلیل داد و این هم یکی از راه‌های انسداد گفت‌وگویی بوده است. گفت‌وگو حاصل مشارکت جمعی همۀ گروه‌هاست و همه این حق را دارند که در گفتمان توسعه بازیگر باشند.

گفتمان توسعه چگونه این بازیگری را فراهم می‌کند؟ از طریق گفت‌وگو. از همان راهی که در حوزة عمومی ما بتوانیم قوانین بین سوژه، سیستم و ساختار را بحث کنیم.

گفتگویاری و گفتگویار

چگونه می‌توانیم گفت‌وگو را در جامعۀمان ممکن کنیم؟ برخی  معتقدند که در ذیل حکومت فعلی، امکان گفت‌وگو منتفی است. اما از زاویۀ دیگر در حال حاضر در جامعۀ امروز ایران نزدیک به پانزده میلیون دانش‌آموخته، سه میلیون دانشجو، تجربۀ تاریخی از توسعة هنری در کشور، سینمای ایران، هنرهای مدرن توسعه یافته، شبکه‌های اجتماعی، دنیای رسانه‌ها و … را داریم که با وجود همگی این موارد ظرفیت‌های گفت‌وگویی در جامعه بسیار وسیع است. طبقۀ متوسطی داریم که اگرچه تحت فشار است، قابلیت‌هایی توسعه‌ای را که آمارتیا سن می‌گوید می‌توان در این گروه دید. طبقۀ متوسطی که از نظر عاطفی، نگرشی و رفتاری قابلیت‌هایی مثل سواد علمی، سواد رسانه‌ای و ارتباطی، سواد تکنولوژیک و اجتماعی و سوادهای گوناگون را به دست آورده است. در چنین جامعه‌ای ظرفیت‌هایی هست که افراد می‌توانند بازیگر گفت‌وگو در حوزۀ عمومی باشند. در حال حاضر نیز توسعۀ شهری و هنری، توسعۀ علمی و فرهنگی و … محصول گفت‌وگوهایی است که میان افراد در رشته‌های گوناگون شکل گرفته است. زیرا ظرفیت گفت‌وگو کردن، آمادگی برای تعاملات اجتماعی، مشارکت در حوزۀ عمومی،‌ مشارکت در جامعۀ مدنی، میانجی‌گری در فضای حوزۀ عمومی است که این امور قابلیت‌های فنی نیستند، بلکه قابلیت‌های اجتماعی، اخلاقی، عاطفی و وجودی‌اند.

گفت‌وگو ظرفیتی فرهنگی،‌ معنوی و معرفتی است. برای مثال یکی از ده بازیگر اصلی اخیر ایران ناشرها هستند. زیرا ما رسانۀ مدنی مستقلی نداشته‌ایم و تنها مکانی که رسانۀ مستقل مدنی وجود داشت، ناشران غیرحکومتی بودند که با پشتوانۀ کسانی که کتاب می‌خریدند و کتاب می‌خواندند، ترجمه و تألیف و چاپ انجام می‌دادند و در پیشبرد توسعۀ جامعۀ مدنی ایران نقش بازی کردند. بنابراین، یکی از ارکان گفت‌وگویاری در جامعۀ ما ناشران هستند که معمولاً خیلی کم به سهم و نقش آن‌ها در جامعۀ ما اشاره می‌شود.

 هنر، یکی دیگر از حوزه‌های وسیعی است که در دهه‌های اخیر نقش کلیدی در توسعه و گفت‌وگوهای مدنی داشته است. برای مثال می‌توان از بازیگران تئاتر و سینما، کارگردانان و نویسندگانی نام برد که راوی روایت‌های گروه‌های اجتماعی مانند زنان و نوجوان و کودکان و گروه‌های دیگری هستند که در جامعه  صدایی ندارند. شاعران و داستان‌نویسان و مترجمان و روزنامه‌نگاران نیز با خلق اثری ادبی، شکلی از گفت‌وگو را برای یک نسل ارائه می‌کردند که همین نسل، امروز آگاه و هشیار شده است و روایت خود را خلق می‌کند.

می‌خواهم بگویم که تغییر و توسعۀ جامعه به کمک کسانی مانند ناشران، خالقان ادبیات کودک و نوجوان، بازیگران و کارگردانان و هنرمندان در سینما و روزنامه‌نگاران اتفاق می‌افتد که از مهم‌ترین گفت‌وگویاران دهه‌های اخیر در جامعۀ ایران بوده‌اند و بسیار فداکارانه و سخت‌کوشانه تلاش کردند تا راوی گروه‌های طردشده و سرکوب‌شده، گروه‌های فرودست اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی باشند.

همچنین روزنامه‌نگاران با حداقل درآمد و حتی با کمترین منزلت اجتماعی از مهم‌ترین گفت‌وگویاران در جامعه ما بوده‌اند. زیرا به زبان عمومی وقتی می‌‌‌خواهیم بگوییم یک حرفی سر و ته ندارد می‌گوییم ژورنالیستی است. این بسیار توهین نابخشودنی و ناسپاسی عظیمی است که ما در حق روزنامه‌نگاران خودمان می‌کنیم. همچنین گروه‌های وسیعی از شهروندان که در محله‌ها و در محیط‌های خانوادگی و شهری و در سازمان‌ها شهروندان گفت‌وگویار هستند. شهروندان گفت‌وگویاری که از خرده فضاهایی که مدیریت شهری و یا محیط‌های دیگر برای آنها فراهم می‌کند برای توسعۀ فرهنگ گفت‌وگو استفاده می‌کنند. شهروندان گفت‌وگویاری داریم بازیگران این عرصه می‌شوند و زبانی خلق می‌کنند و شعری می‌سرایند و نقاشی می‌کشند و میان افراد و سازمان‌ها و بخش‌ها، در جایگاه شهروند و بدون مسئولیت اجتماعی و انسانی میانجی‌گری می‌کنند تا بتوانند در محیط کوچکی که می‌زیند، توازن ایجاد کنند و از تبعیض و خشونت و فرودستی بکاهند.

شهروندان گفت‌وگویار در مشاغل مختلف؛ از کارخانه تا مدرسه و دانشگاه و مشاغل آزاد، از محله‌ها و سازمان‌های اداری، نقش راویانی را بازی می‌کنند که شکل زندگی و زبانی را خلق کنند. زبانی که تلاش می‌کند تا فضای مشارکت افراد را گسترش دهد. فضایی که در آن مدارا بیشتر است و طرد شدن و برچسب‌های ایدئولوژیک و سیاسی یا اجتماعی کمتر. در گفت‌گو به منزلۀ منطق فرهنگ توسعه،  توسعه چیزی غیر از قصه نیست. زبان و قصه‌ای است که ما از خودمان خلق می‌کنیم؛ خود ملی و خودِ جهانی و خودِ محلی یا خانوادگی. بیرون از قصه‌ها چیزی وجود ندارد. بسیار مهم است که چه پنداری را از زن و مرد بودن، از حکومت و عدالت، از توسعه و آزادی، از جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، خلق می‌کنیم. منطق فرهنگی توسعه یعنی باز‌اندیشی دربارۀ قصه‌هایمان و توسعۀ میدان دادن به قصه‌گوهایمان.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.