راهی جز گفتوگو نداریم
همراهان ديالوگ و دوستداران صلح و آرامش؛
آنچه در تهران رخ داد نمايش ديگرى از پروژه نفرتپراكنى بين انسانها به بهانه تفاوتهايى مانند قوميت، مذهب، جنسيت، نژاد و… در سطح دنياست. بزرگترين هدف آنها ايجاد نفرت و كينه و حس انتقامجويى با دامن زدن به اختلافات بين آحاد بشر است. نفرتى كه حاصلى جز كشتار بيشتر، انهدام و نابودى ندارد.
من به عنوان يك دانش آموخته گفتوگو خود و همه شما اهالى گفتوگو را به جاى نفرت و ترس به مسالمت و مدارا و گفتوگو دعوت مى كنم و با همسر قربانى فرانسوى همندا مىشوم و به اين افراد كوردل مىگويم:
«… شما زندگى انسانهايى استثنايى را گرفتيد ولى من كينه خود را از شما دريغ ميدارم تا شما حتى آن را هم نتوانيد به دست آوريد.شما مىخواهيد من در ترس زندگى كنم و به همه انسانها چه مسلمان همكيش و غيرهمكيش و چه غيرمسلمان مظنونانه بنگرم و همه را در مقابل و دشمن خود بدانم…. »
و اضافه مىكنم:
شما مىخواهيد من هيچ تفاوتى را برنتابم و به جاى تعامل برپايه اشتراكات با مشاهده كوچکترين تفاوت بر ديگران بتازم و آنها را از حق زندگى محروم بدانم،
من در جهل تاريك شما كه اوج زندگى را در مرگ خود و ديگران مىبيند همراه نمىشوم و مصمتر از گذشته براى حق حيات همه انسانها با تكيه بر گفتوگو تلاش مىكنم،
و با صدايى بلندتر مىگويم:
«راهى جز گفتوگو نداريم»
گفتوگو نه به معناى سازش يا گذشتن از خطاهاى نابخشودنى يا مذاكره و مصالحه بلكه به عنوان نگرشى كه «ديگرى» را مىبيند و مىشنود و سعى مىكند با جريان انتقال ايده و معنا در درون افراد به مفاهمه و روشنگرى دست يابد.
دیالوگ به همه حتى افراد سرخورده، ناراضى، آسيب ديده، حقوق از دست داده و رنج كشيده ( كه اكنون جامعه هدف در عضوگيرى گروه هايى همچون داعش هستند) كمك مى كند به جاى متوجه كردن خشم ناشى از بى مهرى ها و محروميت ها به سمت ديگران و انتقام جويى از ديگرانى كه نقشى در ايجاد ان نداشتند، «ديگران» را با كلام ، نه با اسلحه ، نه با از بين بردن خود و نه با رعب و وحشت متوجه ديدگاه و نظرات خود كنند.
دیالوگ به همه و او ياد مىدهد چگونه بدون حمله، بدون تخريب «ديگرى»، خود را ابراز كند و از حقوق خود دفاع كند.
گفتوگو به همه و او ياد مىدهد بزرگى خود را در تحقير «ديگران» جستوجو نكند، حفظ خود را در حذف «ديگرى» نبيند، قدرت و سلطه خود را در به ضعف كشاندن «ديگرى» نبيند.
گفتوگو كمك مىكند كه فرد در وهله اول با خود آشتى كند و بعد با «ديگرى» و جامعه خود آشتى كند و به سمت فرهنگ مفاهمه برود و زندگى مسالمت آميز همراه با احترام را در پيش گيرد.
به همه و او ياد مىدهد «خودش» باشد و از خود بودنش به علت تعلق به قومى، نژادى، مذهبى و مسلكى شرمسار و سرخورده نباشد بلكه قدردان داشتههايش باشد.
از اين منظر است كه مىگوييم جز متصف شدن به رفتار، منش و نگرش دیالوگی راهى نداريم.