کانون گفت‌وگو برای گسترش و ترویج دیالوگ فعالیت می‌کند.

کارگاه بازآفرینی مهارت‌های گفت‌وگو برای اعضای اندیشکده تدبیر آب ایران

بخش اول:‌ ۱۴، ۱۵ تیرماه ۱۳۹۷
راهنمایان: مژده هنری و هما هاشمی
شرکت کنندگان: ۲۳ نفر

یادداشت شرکت‌کنندگان:

انوش اسفندیاری:‌ اولین روزکارگاه امروز برگزارشد و راحتی و صمیمیت به سرعت برگروه شرکت کنندگان حاکم شد و با انجام تمرین‌ها و بازی‌ها به اوج رسید. انگار که اعضای گروه منتظر تلنگر بودند تا این همدلی و همکاری توام با نشاط را از خود نشان بدهند. بازآموزی یعنی همین! و چه حافظه‌ها خوب کارمی‌کرد؟ چه خوب کار می‌کرد که… در سومین تمرین و بازگوکردن خاطره‌ها از یک گفت‌‌وگوی خوب ناگهان معیارهای متعدد و متفاوتی روی تخته سفید نشست. مشارکت در ارائه نظرات و دریافت‌ها از الزامات گفت‌وگوی خوب دقیق و همه‌جانبه بود… ذهن‌ها همه چابک و راحت و با اعتماد به نفس خوبی جولان می‌دادند. من یک لحظه این نشاط و اشتیاق را با حضور همین افراد در جلسات معمول روزانه مقایسه کردم. خودتان بگویید… راستی چرا؟ پاسخ به این چرایی خود به خود ما رابه وادی ضرورت و ارزش گفت‌وگوی خوب در جامعه می‌کشاند.

یادداشت شرکت‌کنندگان:

آزاده استادرحیمی: تمام شده ولی نمی‌خواهم بروم. نه اینکه احساساتی شده باشم یا هیجان‌زده.
نمی‌خواهم بروم چون یک چیزی در درون‌م می‌گوید نباید بروم… نباید برویم.

یافته‌ای و دغدغه‌ای بهم می‌گوید این جمع که اینجور صمیمی و کارآمد، گرم شده، به این زودی نباید (؟) در معرض سوز و نسیم عصر-مرّه-گی‌ها و شب-مرّه-گی‌های خودش قرار بگیرد.
نباید (؟) این چند ساعت ِتا صبح، ذهن‌ش و حس‌ش به کرایه تاکسی یا سوخته بودن پشت نان یا کلاس تابستانی بچه‌ها یا جلسه‌های هفته‌ی آینده یا کتابی که داشته با علاقه و اشتیاق می‌خوانده گرم بشود. باید «متمرکز» و «پرسش‌گر»بماند و دغدغه‌ی «خب که چی»اش را همینطور ساده رها نکند.

قبول! همه ‌چیز و هرچیز جای خودش، ولی یک امشب می‌شود مال جمع باشد،…نمی‌شود؟
می‌شود کسی باور نکند که یک تمرین برای امشب کافی است؟ می‌شود بازخوانی لحظه‌ها، نقد صحنه‌ها، اعتراض به گفته‌ها و چالش ندانسته‌ها همینطور تا هشت صبح فردا – و بعد از آن – امتداد داشته باشد؟

نمی‌خواهم بروم چون نباید بروم…
چون نگران آب‌م که هست و نیست.
نگران روزها و شب‌های خشک و داغی هستم که چشم به راه خنکای سایه‌ی این جماعت‌اند.
نگران رودخانه‌ها و تالاب‌های فراموش شده‌ای هستم که چشم امیدشان شاید به روانی و سیالی ما دوخته است.
نگران آهوبره‌ها و ماهی‌ها و لک‌لک‌هایی هستم که گرودار حاضر و غایب این مجلس چالش و سازش… نقد و تایید… تساهل و تقابل… همراهی و هم‌نه‌راهی… و بودن و نبودن‌ ما هستند.

نمی‌خواهم بروم. می‌خواهم در جمع بمانم و جمع با من بماند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.