ملتهایی که خشونت بیشتری را تجربه کردهاند بیشتر تشنۀ گفتوگویند
نشست دوم از سلسله نشستهای نجات گفتوگو؛ با عنوان «شرایط امکان دیالوگ» با سخنرانی دکتر علیاصغر مصلح پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱ بهکوشش کانون گفتوگو موسسه امام موسی صدر و در باشگاه اندیشه برگزار شد.
در این نشست که با حضور جمعی از راهنماهای کانون گفتوگو و علاقمندان به گفتوگو برگزار شد، دکتر مصلح ضمن مقایسه دو واژۀ «دیالوگ» و «گفتوگو» سخنان خود را اینگونه آغاز کردند:
• نقد طرح گفتوگوی تمدنها که از سال 1379 در ایران مطرح شد، در وضعیت فعلی با توجه به تجارب دو دهه گذشته ما باید از سطح کنونی فراتر رویم و آن سطح و تلقی از گفتوگو را ارتقا دهیم. اگر در آن سطح بمانیم گشایشی حاصل نمیشود.
• از نظر من عنوان نجات گفتوگو غلط است، اگر گفتوگو آنقدر نحیف است که باید نجاتش دهیم، دیگر گفتوگو نیست.
• یکی از آثار گفتوگو این است که افرادی سالها نزدیکترین و دوستترین با هم هستند ولی در مقام گفتوگو تندترین انتقادات را دربارۀ هم مطرح میکنند. این یکی از نتایج گفتوگو است و هیچ عیبی هم ندارد و این بزرگترین حسن است. ارتقا و باروری اندیشه منوط به نقدهای جدی و بنیادی است.
• صحبتهای من به نوعی نقد سخنان دکتر خانیکی در جلسۀ نخست است. ایشان در اولین عبارتهای خود فرمودند که در دهۀ پنجاه میگفتیم مبارزۀ مسلحانه هم استراتژی است و هم تاکتیک. ولی با تجاربی که کسب کردیم الان میگوییم گفتوگو هم استراتژی است و هم تاکتیک. فهم کسی که در عبارات دقت می کند و سعی میکند دلالت های مختلف آن را بفهمد این است که دوگانهای مورد اشاره است: مبارزۀ مسلحانه و گفتوگو. همان کنشگری که پیش از در دهۀ پنجاه راه نجات و تغییر را در عملیات مسلحانه میدید، اکنون راه تغییر را در گفتوگو میداند. برای کسی که بر دلالتها توجه میکند این عبارت را اینچنین میبیند که کسی که گفتوگو را توصیه میکند یک کنشگر سیاسی اجتماعی است و گفتوگو به سطح کنشگری سیاسی و اجتماعی تقلیل یافته است.
• گفتوگو بسیار فراتر از اینها است. در ایران با تغییراتی که از حیث اخلاق، تعلیم و تربیت، فرهنگ و… اتفاق افتاده گفتوگو یک روش کنشگری نیست، بلکه طریق اصلی زیستن امروز ماست و قوام جهان معاصر به این است که انسانها گفتوگویی باشند.
• گفتوگو در زبان فارسی بار معنایی دیالوگ را پیدا نکرده است. در صد سال اخیر دیالوگ بار جدیدی پیدا کرده است و آن باری که بر دوش دیالوگ گذاشته شده هنوز بر دوش گفتوگو گذاشته نشده است. گفتوگو آن گونه که در زبان فارسی رواج پیدا کرده جدال و تقابل است. جستوجوی واژۀ گفتوگو در منابع نیز چنین است. در فرهنگ دهخدا گفتوگو یعنی مکالمت، مجادله و گفتوشنود. حافظ میفرماید گفتوگو آیین درویشی نبود. درویشی آمال حافظ است، اما در درویشی گفتوگو نیست. از نظر فردوسی هم همینگونه است: چه جست و چه دید اندر این گفتوگو. مولوی نیز میگوید: با خدا در جنگ و اندر گفتوگو. در لغتنامه دهخدا هم آمده است بیگفتوگو یعنی بیجدال؛ به زندان کشیدند بیگفتوگو. چیزی نیافتم که در زبان فارسی گفتوگو به معنای دیالوگ امروزی باشد.
• رابطۀ وثیقی بین وضع زبان و وضع تفکر وجود دارد. به گفتۀ هایدگر فقر تفکر در فقر زبان خود را نشان میدهد. واژۀ گفتوگو بدون تأمل معادل دیالوگ قرار گرفته و باعث اغتشاش شده است. صاحبان این زبان واژۀ گفتوگو را بدون توجه به دلالتهای گذشتۀ آن بهکار میبرند که دیالوگ نیست. به همین خاطر کسانی که دعوت به دیالوگ میکنند برای مفاهمه و گفتوشنود با مخاطبی که واژه «گفتوگو» را به کار میبرد، مشکل دارند. رابطهای وجود دارد بین گفتوگو و جدال و این فقط در زبان فارسی هم نیست. تعبیر سقراط، فیلسوف گفتوگو، نیز زیاد به کار میرود ولی گفتوگو از نظر سقراط یعنی جدال. سقراط در دفاعیه مجادله میکند.
• در طول زمان دیالوگ تطور معنا پیدا کرده است و در ضمن زندگی صیقل خورده و معانی جدید یافته است. اما در فارسی هنوز چنین اتفاقی نیفتاده است. دلالتهای عمیق زبان و واژهها باید در ضمن زندگی صورت بگیرد و تجربه شود. هر رویداد ملی و بزرگی که در ایران اتفاق میافتد اولین جدال در الفاظ است، یعنی جدال در زبان است. در نتیجه زبان صیقل میخورد و معانی در جان افراد مینشیند.
• از زمانی که با فرهنگ مدرن آشنا شدهایم واژههای گذشته را به مصاف آوردهایم که برخی از آنان صیقل خوردهاند و برخی نخوردهاند. برای مثال «قانون» واژۀ بسیار مهمی است که از میرزا ملکم خان به این سو به معنای معوجی به کار رفت. قانون به معنایی که از قرن 18-17 در غرب تجربه شده بود در ایران تجربه نشد. واژگان دیگری نیز مانند آزادی، دموکراسی، مشروعیت و به رسمیت شناسی نیز چنین هستند. واژۀ مظلوم و معلق گفتوگو هم دچار این مشکل است. مخاطب هنوز گفتوگو را آن گونه که شما میفهمید در نمییابد و آن را ابزار میداند. از نظر او گفتوگو همان جدال است.
• در فلسفه نیز دیالوگ از درون دیالکتیک درآمده که صریحا معنای تقابل دارد. ما به صورت کاملاً ناگزیر در فرآیند دگرگونیهای زمانه هستیم، تجربههایی را به دست آوردهایم که شاید واژه گفتوگو صیقل بخورد.
دیگری و تکثر
دکتر علی اصغر مصلح در ادامۀ مباحث خود گفت : مهمترین تجربه که در میانه آن هستیم، مسأله دیگری و تکثر است:
• آخرین صورتهای فلسفی که در فلسفه اسلامی نیز آمده است، میگوید وجود با زمان نسبت دارد. مهمترین نمود تحولات در هستی زمان است. زمان ما را پیش میبرد و ما را در بر گرفته است. تغییرات در زمان معنادار است. ما خارج از زمان نیستیم. حتی اگر در تعطیلات باشیم و از زندگی سیاسی و اجتماعی و … به دور باشیم اما متوجه تغییرات زمان هستیم.
امروز به سه مفهوم اساسی دیگری، تکثر و دیالوگ نیز میپردازیم:
• دیالوگ محصول دو تحول بزرگ است ۱. توجه به تکثر ۲. توجه به دیگری.
• ما در جهان امروز در حال تجربۀ وضعی هستیم که در تاریخ سابقه ندارد. یک صورت بندی از این تغییر “تکثر” و “دیگری” است. یعنی کسانی که میخواهند با رجوع به گذشته و براساس سنتهای موجود در فرهنگ راه حل و تجویزی برای شرایط و وضعیت فعلی داشته باشند، کوشش آنها نتیجه بخش نیست. متفکر، کنشگر و اصلاحگری که گوشش به زمانه نباشد، کارش نتیجه بخش نیست حتی با رجوع به سنتها.
• جان مایۀ اصلی هرمونوتیک که یکی از مفاهیم اصلی فلسفۀ معاصر است همین است. اگر گوش انسان به زمان نباشد، نمیتوانیم موضوعات زمانۀ خود را بخوانیم و درک کنیم. دیالوگ نمودی از وضع دنیای معاصر است که در فرهنگ ایرانی شبیه ندارد. در هیچ فرهنگی از فرهنگهای گذشته نیز دیالوگ اینگونه تجربه نشده است. این سخن زمانۀ ماست. یعنی زمان معاصر اقتضای دیالوگ دارد. چرا؟
• به علت تکثری که تجربه میکنیم. ما در حال تجربۀ شرایط ویژهای هستیم. این تجربۀ تکثر متکی به «دیگری» است. واژۀ دیگری حاوی معنای جدید میشود. یعنی زمان در زبان خود را نشان میدهد. هیچگاه در هیچ فرهنگی دیگری اینگونه تجربه نشده است. هر کسی میاندیشیده و کنشی داشته بر اساس دریافت و تجربه خود اوست. به تدریج بر اساس زبان معاصر هر کس تجربه خودش را دنبال میکند و در مییابد دیگری هم هست و در حال تجربه است. هر کسی این توان را پیدا کرده که خود را ببینید و از منظر دیگری نیز خود را بنگرد. این ویژگی منحصر بهفرد زمان ماست. حتی این اندیشه که من تحقق پیدا نمیکند تا دیگری باشد.
• به رسمیتشناسی از واژههای پربسامد دو سه ماه اخیر است. برخی گفتند بازشناسی و ارجشناسی است ولی اینگونه نیست. به رسمیت شناسی یعنی هر که هست حداقل بگوییم تو هم هستی. در جامعۀ ما بخش وسیعی دیده نمیشوند. هگل در کتاب پدیدارشناسی روح سال ۱۸۰۶ میگوید اولین نیاز هر انسان به رسمیت شناسی است. این است که دیده شود؛ این کف ماجراست. اینکه حقی داشته باشد، شهروند باشد، در سیاست مشارکت داشته باشد و … مرحلۀ بعدی است. طیف وسیعی اعتراض کردهاند، ولی طرف مقابل آنها را به حساب نمیآورد که هستند. باید دیگری هم به حساب بیاید و بپذیریم و دیده شود. تا موقعی که دیگری نباشد دیالوگ معنا ندارد. اگر دیگری بود و با ما تفاوت داشت، اگر نگاهی غیر از دیالوگ داشته باشیم؛ یا باید دیگری تقلیل پیدا کند و مانند ما شود و ما با مطلق خودمان به او نگاه میکنیم.
• تعریف علم کلام این است: اثبات اعتقادات و اسکات خصم و همۀ متکلمین این را میگویند. در برهان، فیلسوف مدعی است که تابع عقل است. فیلسوف خودبرتربین و خودمطلقبین است و از موضع خدایی برخورد میکند. تجربۀ دیگری یعنی اینکه تو نباید خود را مطلق ببینی. اولین تجربه دیگری که نتیجۀ آن دیالوگ است، این است که هر کسی سخنی میگوید باید در ضمن سخن گفتن محدودیتهایش را بشناسد. وقتی شروع به صحبت میکنیم باید بدانیم که صحبت من حاصل تجربۀ من است و من عقل صرف نیستم. دیالوگ یعنی من وارد گفتوگو میشوم و دائما به خود تذکر میدهم که حرف من نسبی است. به همین علت فیلسوف میانفرهنگی میگویند یک نشانۀ گفتوگو این است که هیچ کسی از ابتدا نتیجۀ گفتوگو را تعیین نکند. هر گفتوگو یک رویداد فکری و نظری است. ممکن است در این رویداد تمام حرفهای من نقد شود، من باید آماده تغییر خودم باشم. گفتوگو وارد فرایند تغییر شدن است.
• هر انسانی محدود به تجارب خویش است. مگر میشود انسان بدون ورود به جهان انسان باشد؟ ما یک میزان نداریم که دیگران از آن تبعیت کنند.
• نسبیتگرایی نیز بسیار بدیهی است و به معنای نفی مسائل دیگر نیست. هر انسانی که محدود به تجربیاتش زندگی کرده و چگونه میتواند معیار همه باشد.
اقتضائات گفتوگو
دکتر مصلح در ادامۀ سخنرانی خود به بیان اقتضائات گفتوگو پرداختند و موضوع جلسه را اینگونه ادامه دادند:
• ورود به جهان گفتوگو اقتضائاتی دارد و بسیار دشوار است. همین که به گفتوگو بله گفتید، باید پیش بروید. لذا اگر کسی با هر مبنای اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به سوی گفتوگو رفته است، باید تقویت کرد. افراد در مقام گفتوگو در مراتب بسیار متفاوت هستند. فرهنگها هم همینطور است. بحث بسیار مهم در فلسفۀ میان فرهنگی این است که تاب فرهنگهای مختلف برای گفتوگویی بودن چقدر است. کسانی که وارد این فرآیند شوند و به تدریج منش گفتوگویی پیدا کنند، افراد گشودهای هستند. برخی از افراد به لحاظ اخلاقی گفتوگویی هستند و تعدادشان هم زیاد است. با هر کس که روبرو میشوند سعی میکنند به هر صورت تعامل داشته باشند و کاری انجام دهند که خوشایند باشد. این گفتوگو در سطح اخلاق است. در حوزۀ سیاست و الهیات و … هم گاهی همینطور است. ولی هیچ کدام از اینها اصل گفتوگو نیست. گفتوگو قرار گرفتن در یک طریق است و افراد به اقتضای عوامل بسیار در مراتب مختلف گفتوگو هستند.
• ما به اقتضای ایرانی و مسلمان و شیعه بودن برای گفتوگویی بودن ظرفیتی داریم. همهی لوازم گفتوگو قابل تحقق در ما نیست. چون در گفتوگو همینکه پذیرفتیم که دیگری هست و با ما متفاوت است، باید در را بر همۀ انحا و اطوار گشوده باشیم.
• در فرهنگ ایرانی، ما در حال هجی کردن و تجربه گفتوگو هستیم، ولی هنوز همۀ زوایا و ابعاد آن را التفات و تجربه نکردهایم. حداقل این است که گشایش مسائل کنونی جامعه ایرانی همه منوط به گفتوگو است. به بیان دیگر ملتی که در آن تکثر وجود دارد و به معنای گذشته مرجعیت رفته است؛ مرجعیت فکر و اعتقاد و بیان و سیاست و … و تک افرادی که سازندۀ این جامعه و ملت هستند، احساس میکنند که هستند و خواست و نظر دارند، هیچ راهی ندارند غیر از گفتوگو. و ما در فرآیند تجربۀ گفتوگو هستیم و به همین سبب تمام سنتها و اسباب نگهدارندۀ فرهنگی ما در حال آزمون است؛ آزمونی برای مناسبات فرهنگی، علمی، خانوادگی، شهروندی، دانش آموزی و … . ما باید در این مسیر چشمانداز وسیعی داشته باشیم. هر گامی که برداشته شود مثلاً ده دانشآموز منش گفتوگو را بیاموزند یک گام رو به جلوست ولی هنوز اول راه است. به تعبیر مارکس خاصیت مدرنیته است که هر چیز سفت و سختی را به هوا بفرستد و دود کند. یک نشانۀ گفتوگویی بودن آن است که وقتی کاری از کسی سر میزند احساس کند همه او را میبینند.
تمایز در گفت وگو
تعبیر دیگری که آقای دکتر مصلح به مباحث این جلسه افزودند موضوع تمایز بود.
•ویژگی تفکر پست مدرن تمایز است. جهان ما جهانی است که تمایز به رسمیت شناخته شده است و این موجب گفتوگوست. وقتی دیگری با من تمایز داشت تنها راه این است که من با او گفتوگو کنم و فضای مشترکی شکل بگیرد.
• ملتهایی که خشونت بیشتری تجربه کردهاند بیشتر تشنۀ گفتوگویند. روزی دربارۀ سرنوشت گفتوگوی تمدنها خواهم گفت که ایده ایرانی فقط ذیل کنشگری سیاسی بود. همانگونه که آمده بود رفت. مرکز گفتوگوی تمدنها به صورتی رفت که حتی همسایه نفهمید چه بود.
• گفتوگو یعنی کولۀ تعلقات را زمین بگذاریم و خالی به میدان بیاییم. حتماً از میان گفتوگو زایش اتفاق میافتد.
• گفتوگو با تمایز معنادار میشود وگرنه اگر دو نفر مثل هم باشند چه گفتوگویی؟ تنها راه برونرفت ما از مشکلات سیاسی، اجتماعی و… گفتوگو و مهمترین کنش بودن در جامعه ما اهل گفتوگو بودن است.