قابل اعتماد بودن وظیفه اخلاقی همه است/ اعتماد همه جانبه به افراد عقلانی نیست
هفتمین گردهمایی سالانه کانون گفت وگو با موضوع «گفت وگو و اعتماد»، چهارم اسفند ماه ۱۳۹۷ در تالار ایوان شمس برگزار شد. استاد مصطفی ملکیان، دومین سخنران اصلی این گردهمایی بود که در سخنان خود به مفهوم گفت و گو و ارتباط آن با اعتماد پرداخت.
گزیده ای از سخنان او را در ادامه می خوانید:
– بحث من درباره اعتماد از نظر اخلاقی است. من درباره نسبت اعتماد و ربط آن به گفتوگو نمیپردازم چون دامنه بحث گستردهتر است، اما مهم است که ارتباط اعتماد و گفتوگو هم در جای خود مورد بحث قرار بگیرد.
– درباره اعتماد در جهان باستان چه در غرب و چه در شرق بحثهای فراوان صورت گرفته است. ماکس اوتو، فیلسوف آلمانی تبار آمریکایی که در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن ۲۰ زندگی میکرد، ادعایی کرده که بیراه نیست. جمله او چنین است: «عمیق ترین خاستگاه فلسفه هر انسانی، خاستگاهی که کل فلسفه انسان را شکل میدهد این است که تا چه حد به انسان اعتماد دارد.» در واقع به میزان اعتمادی که به انسان ها داریم فلسفه ما شکل میگیرد. فلسفهها را میتوان به میزان نوع اعتمادی که به انسانها دارند تقسیم بندی کرد.
– نخستین نکته درباره اعتماد این است که دو چیز نباید خلط شود: اعتماد و قابلیت اعتماد. هر انسانی به لحاظ اخلاقی باید به گونهای زندگی کند که قابل اعتماد باشد. اما هر انسانی میتواند اعتماد کند؟ همانطور که من به عنوان انسان وظیفههای اخلاقی مهم دارم در کنار آن وظیفه دارم چنان زندگی کنم که قابل اعتماد باشم. انسان باید چنان سلوک کند که دیگران بتوانند به او اعتماد کنند. پس قابل اعتماد بودن وظیفه اخلاقی همه است، اما آیا انسان ها این وظیفه اخلاقی را هم دارند که به دیگران اعتماد کنند؟ خیر چنین چیزی ظاهرا محرز نیست و این وظیفه اخلاقی را نباید متصور شد.
– بحث دیگر این است که من اعتماد میکنم یا به خودم یا دیگری، اما در چه چیزی اعتماد میکنم هم مهم است. این بحث حدود اعتماد است. ممکن است من به صداقت شما اعتماد داشته باشم اما به سخاوت شما خیر! حدود اعتماد واقعا محل بحث است.
– بحث بعدی درباره اعتماد این است که اعتماد چه فوایدی برای اعتماد کننده خواهد داشت و ما چرا به اعتماد نیاز داریم؟ ضرورت اعتماد برای گذران زندگی هم محل بحث درباره اعتماد است. آیا فواید اعتماد بیشتر هستند یا ضرورت هایش؟ آیا اعتماد فقط فایده دارد یا ضرورت هم دارد؟ بحث آخر این است آیا اگر بنا بر اعتماد من است باید لزوما اعتماد را دو طرفه بدانم؟ آیا اعتماد یک گفتمان دیالکتیکی است یا یک طرفه است؟ اینها مباحثی است که درباره هرکدامش فیلسوفان و روانشناسان اجتماعی نظرات متنوع ارائه کردهاند.
– ما در اعتماد، شخص اعتماد کننده داریم و موجودی که به آن اعتماد میشود و نیز حد اعتماد. بنابراین اعتماد سه مولفه دارد. کسانی هستند به لحاظ روانشناختی که چنان به دنیا آمدهاند یا چنان تربیت شدهاند که به همه اعتماد دارند و به شرط دوم که به برخی اعتماد دارند و به برخی خیر، اعتقادی ندارند. کسانی هم هستند که شرط سوم برایشان مهم نیست، یعنی اگر به شخصی در چیزی اعتماد کردند به تمام امور او اعتماد میکنند. به لحاظ روانشناسی اجتماعی اینکه به همه انسانها اعتماد شود یا به همه چیزهای یک شخص اعتماد کنند، مضرت بار است.
– دو عامل باعث میشود فرزندان به این صورت بار بیایند و به همه اعتماد عام کنند. نخست عامل ژنتیک است. اما متاسفانه از قدیم کسانی بودند که خودشان فرزندانشان را این گونه بار میآوردند که به همه اعتماد کنند. به گمان آنها این فضیلت بود. اعتماد عام مضر است و فرزندان را نباید اینگونه بار آورد. در اعتماد باید عقلانیتی وجود داشته باشد. ممکن است در ۱۰ وجه به شخصی اعتماد داشت اما در یک وجه خیر.
– اعتماد کردن در پنج جا از عقلانیت برخوردار است و اگر این پنج مورد اعمال شود، اعتماد مفید است: نخست، اگر اثبات شود که تو عاشق و یا لااقل دوست من هستی. اگر تو واقعا عاشق من باشی نفع و ضرر من را نفع و ضرر خودت میدانی، بنابراین من میتوانم به تو اعتماد کنم.
– دوم وقتی است که برای شما اثبات شده که منافع کس دیگری با منافع شما باهم گره خورده است. در این حالت نیز اعتماد عقلانی است. مورد سوم احرازش مشکل است. در این مورد من احراز میکنم که دیگری حد نصاب اخلاقی دارد، بنابراین میتوان به او اعتماد کرد. یعنی من معتقدم طرف مقابل از حدنصاب و حداقل اخلاقیت برخوردار است. این سه مورد عقلانیت قوی در اعتماد است.
– چهارم وقتی است که تو سمت یا مقام و منصبی داری و من ارباب رجوع هستم، اما میدانم که بر کار تو نوعی نظارت وجود دارد و رفتارت در آن منصب رصد میشود. اگر برای من محرز شده باشد که تو به عنوان کارمند اداره تحت نظارت هستی، بنابراین میتوانم به تو اعتماد کنم که در این عقلانیت هست. اما اگر بدانم که نظارتی بر تو نیست یا نظارت در جهت مردم آزاری است، دیگر اعتماد به تو سفاهت است.
– مورد پنجم اعتماد این است که اگر تاکنون تو به من خیانتی نکردی، من به تو می توانم اعتماد کنم. هرچند که از گذشته کسی نمیتوان آینده او را نیز استنتاج کرد. ممکن است کسی ۲۰ سال به تو خیانت نکرده اما نخستین خیانت و دروغش را در همین بار اتفاق بیفتد. موردهای چهارم و پنجم هرچند عقلانی هستند اما درجه آنها پایینتر از سه مورد نخست است.
– اما همیشه نباید به همه اعتماد کرد. فقط احمقها به همه اعتماد میکنند و البته نباید به همه وجوه یک شخص هم اعتماد داشت و از گذشته یک شخص نیز نباید آینده او را استنتاج کرد.
– اگر عقلانیت اعتماد در این پنج مورد باشد و اگر قبول کنیم که اخلاق ما نباید از عقلانیت ما دور باشد، نتیجه میگیریم که همین پنج مورد اعتماد عقلانی، اعتماد اخلاقی هم هستند. در غیر از این پنج مورد اعتماد نه تنها عقلانی که اخلاقی هم نیست.
– در عین حال که این عقلانیت و این اخلاقیت برای اعتماد گفته شد اما یک نکته محرز است: کسانی که استعداد اعتمادشان بیشتر از این ۵ مرحله میشو، از لحاظ درونی ممکن است زندگی بهتری داشته باشند اما از لحاظ بیرونی، قطعا زندگیشان به نسبت بقیه بدتر است. به عنوان مثال کسانی که به مصدق یا کاشانی اعتماد صددرصد داشتند از نظر روانی بهتر زندگی کردند، اما از نظر عملی آیا زندگی آنها بهتر شد؟
– چرا انسانها در مواردی که اعتماد نه عقلانی است و نه اخلاقی اعتماد میکنند؟ چون نیاز به آرامش درونی دارند. یعنی به فلان رجل سیاسی اعتماد کامل دارند چون میخواهند به آرامی سر بر بالین بگذارند.
– من بسیار مصرم که جامعه ما بزرگترین لطمهای که در ۴۰ سال اخیر خورد این است که اعتماد در آن از دست رفت و بزرگترین سرمایهای که از دست دادیم اعتماد است.