کانون گفت‌وگو برای گسترش و ترویج دیالوگ فعالیت می‌کند.

گفت‌وگوی درخت و پسربچه

رمان «درخت زیبای من» اثر ژوزه‌مائوروده واسکونسلوس به زیبایی به روایت گفت‌وگوی میان یک پسربچه و درخت پرتقالش می‌پردازد.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی کانون گفت‌وگو، کتاب «درخت زیبای من» نوشته ژوزه‌مائوروده واسکونسلوس نویسنده سرشناس برزیلی است که داستان گفت‌وگوی یک پسربچه با درخت پرتقالش را روایت می‌کند.

این کتاب در ایران با ترجمه‌هایی از قاسم صنعوی، مهدی شهشهانی، فرشته میلاد و مرضیه کردبچه منتشر شده است. همچنین غلامرضا فرزانه‌نیا با اقتباس از این رمان فیلمنامه‌ای به نام «جنگجوی پیناژه» نوشت که از سوی نشر نخستین منتشر شد. اسامی شخصیت‌های این رمان در اصل اعضای خانواده نویسنده بوده‌اند.

کتاب دو بخش کلی دارد: «داستان پسربچه‌ای که روزی اندوه را کشف کرد» و «آنگاه بود که مسیح کوچک با تمام اندوهش ظاهر شد». بخش اول پنج فصل دارد که عناوین آن به ترتیب عبارتند از: «به دنبال کشف اشیا»، «درخت پرتقال شیرین کوچک»، «انگشتان لاغر فقر»، «پرنده، مدرسه، گل» و «می‌خواهم ببینم که در زندانی جان می‌سپاری». بخش دوم کتاب نیز شامل هشت فصل به ترتیب با این عناوین است: «خفاش»، «فتح»، «از هر دری سخنی»، «دو تنبیه فراموش نشدنی»، «درخواست دلپذیر و غریب»، «چیزهای ناچیزی که ایجاد محبت می‌کند»، «مانگاراتیبا» و «بسیاری درخت پیر وجود دارد».

«درخت زیبای من» ماجرای ژوزه واسکونسلوس، پسر پنج ساله آقای پائولو را روایت می‌کند. در کتاب ژوزه که به نام مخفف «زه زه» خوانده می‌شود، قدرت تخیلی بسیار قوی دارد و به همین دلیل بسیار شیطنت می‌کند، اما خانواده و همسایه‌ها او را ذاتا شرور می‌دانند و به دلیل شیطنت‌هایش بسیار کتکش می‌زنند. برادر کوچک زه‌زه، لوئیس اما ارتباط بسیار خوبی با او دارد. برادر بزرگترش توتوکا هم هرچند ترسوست اما گاهی از او به شدت پشتیبانی می‌کند. حساسیت بسیار روح زه‌ زه از ویژگی‌های اوست که همین باعث می‌شود علیرغم تمام ناملایمت‌ها به خانواده‌اش عشق بورزد و به مادر سرخپوست و پدر بیکارش دلبستگی داشته باشد.

زه زه گهگاه واکسی است و مدتی هم برای یک فروشنده دوره گرد صفحات موسیقی، شاگردی می‌کند. حادثه بزرگ زندگی‌اش کینه‌ای است که نسبت به یک راننده کامیون پیدا می‌کند، اما اندکی نمی‌گذرد که این کینه به محبتی پرشور بدل می‌شود.

زه زه در مدرسه رفتاری کاملاً متفاوت دارد. خانم معلم، سیسیلیا پائیم که چندان زیبا نیست این شاگرد سر به راه، باهوش و ساعی را دوست دارد و حواسش هست که زه زه زنگ‌های تفریح چیزی برای خوردن داشته باشد.

زه زه سینما را هم دوست دارد. فیلم‌های وسترن به گسترش دنیای او کمک فراوانی می‌کند؛ فرد تامپسون، کن مینارد و بیوک جونز دوستان او هستند و گاهی به زه زه تفنگ و اسب و شلاق قرض می‌دهند. بعدتر زه زه به فیلم‌های عشقی علاقه‌مند می‌شود تا ببیند «… دیگران یکدیگر را دوست دارند.»

اما سنگ صبور زه زه و گوش شنوای همه ماجراهای او درخت پرتقالش مینگوئینهو است. او با درخت گفت‌وگو می‌کند و گاهی اوقات درخت برایش نقش یک اسبی اصیل را ایفا می‌کند.

درخت طرف گفت‌وگو برای زه ‌زه است و جایگاه همسطح او دارد. درخت و زه‌زه با هم بزرگ شده‌اند. زه‌زه با این درخت از زمانی که پاجوش کوچکی بود آشنا می‌شود و پیشنهاد گفت‌وگو نیز از طرف درخت (همان پاجوش پرتقال کوچک) است. درختی که با همه اعضای خود حرف می‌زد:

«ــ داری حرف می زنی؟

ــ صدایم را نمی‌شنوی؟

و زیر خنده زد. چیزی نمانده بود فریاد زنان در باغ فرار کنم، اما کنجکاوی مانع می‌شد.

ــ با کدام عضوت حرف می‌زنی؟

ــ درخت‌ها همزمان با همه اعضایشان حرف می‌زنند. با برگ‌ها، شاخه‌ها، ریشه‌ها، می‌خواهی ببینی؟ گوشت را به تنه‌ام بچبان و به تپش قلبم گوش کن.»

زه‌زه به مینگوئینهو از همه چیزش حتی از آرزوهایش می‌گوید: «می‌دانی مینگوئینهو می‌خواهم دوازده بچه داشته باشم و بازهم دوازده تای دیگر. دوازده‌تای اول همیشه بچه می‌مانند و هرگز کتکشان نمی‌زنم. دوازده تای دیگر بزرگ می‌شوند.»

مینگوئینهو هم به زه‌زه گوش می‌دهد و هم به او توصیه می‌کند. حتی گاهی توصیه‌ها رنگ و بوی انتقام می‌گیرند، چرا که مینگوئینهو هم وقتی شرح دردها و کتک‌خوردن‌های بی‌منطق زه‌ زه را می‌شوند، باید کاری کند تا زه ‌زه از آن درد دور شود.

زه زه نیز محبت‌های مینگوئینهو را بی‌نصیب نمی‌گذارد. از وقتی که متوجه می‌شود «مهربانی» چیست، سعی می‌کند «مینگوئینهو» را غرق در مهربانی کند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.