بهترین نوع آموزش از نظر بوبر چیست؟/ ارتباط با دیگری را به کودک آموزش دهیم
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی کانون گفتوگو، هشتمین جلسه از سلسله درس گفتارهای کانون گفتوگو با موضوع دیدگاههای مارتین بوبر در کتاب Between Man & Man صبح امروز، دوم آبان با تدریس دکتر رسول رسولیپور برگزار شد.
در ابتدای جلسه بخشهایی از کتاب «درد جاودانگی: سرشت سوگناک زندگی» نوشته میگل د اونامونو و ترجمه بهاالدین خرمشاهی خوانده شد.
بحث مطرح شده در این جلسه شرح فصل سوم کتاب درباره education بود. به گفته دکتر رسولی پور، مبانی نظری بوبر در این فصل درج شده و معلمان مدارس برای ارتباط بهتر با دانشآموزان میتوانند از آن بهره ببرند. گزیده سخنان دکتر رسولیپور در این جلسه به شرح زیر است:
تعریف بوبر از education چنین است: «تعلیم و تربیت توسعه و افزونی بخشی در قدرت خلاقیت و ابتکار در کودک است.» بنابراین در ابتدای این فصل بوبر موضع خود را به خوبی روشن میکند: از نظر بوبر نخستین چیزی که در تعلیم و تربیت باید به آن توجه کنیم این است که کودک واقعیتی موجود است و ما با او مواجه میشویم.
در واقع معلم نباید بچه را موجودی فرضی، طفیلی یا درجه دو بداند. فراموش نکنیم در فضای کلاس، معلم و آموزش و پرورش اصل نیست و بچهها یک واقعیت اصیل و اوریجینال هستند. کودک در کلاس هم تاریخ بلندی پشت خود دارد و از خلا نیامده است. یعنی کودک هم خود اصیل است و هم یک ارتباط اصیل در گذشته دارد.
بوبر درباره آینده کودک سرکلاس و هدف از آموزش هم هدفی تاریخی را بیان میکند. از نظر او همانگونه که کودک موجودی تاریخی است، تاریخساز هم هست. این فرزندان هستند که آینده را میسازند نه جبر تاریخی بر مبنای دیدگاههای هگلی و مارکسی.
امام موسی صدر در مباحث خود پیرامون انسان، جامعه و تاریخ، در عین اینکه برای تاریخ هویت و ماهیت قائل است اما به دلیل نگرش انسانمدارانه خود دقیقا دیدگاهی مشابه با بوبر را بیان میکند، اما چون امام صدر دین مدار است، اعتقاد دارد که اگر انسانها هیچکاری هم در تاریخ انجام ندهند، اینگونه نیست که هیچ اتفاقی رخ ندهد چرا که یک سر تاریخ به خدا وصل است. خدا سنتهایی دارد و آن سنتها هم محتوم است.
به عبارتی به باور امام صدر پروردگار سنتهای محتومی وضع کرده اما این انسانها هستند که میتوانند این سنتها را تغییر دهند. یعنی انسانها دخیل در سرنوشت خود هستند. نگاه بوبری هم تقریبا مشابه این تفکر امام موسی صدر است. از نظر بوبر نسلهای آینده برای خود تصمیم میگیرند و آینده را میسازند و تصمیماتشان قابل پیش بینی نیست.
بوبر ضرورت education را نیز اینگونه بیان میکند: «با education ما میتوانیم قوت و نیروی نور توسعه یافته را در قلبهای کنشگران تقویت کنیم.» همچنین بوبر به نقد ساختار نظام آموزشی هم میپردازد و میگوید که تاکنون آنچیزی که به آن توجه شده قدرت بچهها بوده تا اینکه بتوانند کاری انجام بدهند و به خلاقیت بیاعتنا بودهاند.
خلاقیت باعث میشود که بچهها بتوانند چیزی بیافرینند. به عبارتی کنش و عمل بیشتر مورد توجه بوده تا تحول بچهها. میل به ساختن در بچهها وجود دارد و این یک میل اصیل است نه آنکه تقلیدی باشد. بچهها ذاتا دوست دارند مانند پروردگارشان چیزی بسازند.
باطن انسانها در اصل یک مجموعه چند صدایی است. ما نمیتوانیم کسی را با کس دیگر یکیاش کنیم، چرا که هر کدام از اینها یک ندای خاص خود را داشته و یک موجود واقعی به شمار میآیند. اینکه معلمان مثلا یک کلاسی را که 30 دانشآموز دارد، سعی دارند همه را به یک شکل دربیاورند کار بسیار غلطی است. هرکدام از بچهها یک جهان مستقل هستند و نباید که در محتوا و باطن یک شکل بار بیایند.
معلمان باید به جای اینکه به داشتن تاکید کنند که باعث حرص در بچهها میشود باید به «فعل» تمرکز کنند. یعنی به جای اینکه بچهها را به داشتههایشان تشویق کنند، توصیههای خود را به سمت آنچه که میخواهند به دست بیاورند، ببرند.
باید به بچه یاد بدهیم که خود حس کند که بخشی از این جهان است، تا هم بتواند در بین باقی موجودات خود را بیابد و هم اینکه بداند که واقعیتهای دیگری نیز در این جهان در برابر خودش وجود دارند. با اینکار بچه یاد میگیرد که چگونه با «دیگری» ارتباط برقرار کند.