کانون گفت‌وگو برای گسترش و ترویج دیالوگ فعالیت می‌کند.

یگانه موجودی که در پی یافتن دیگری است

اکتاویو پاز در کتاب «دیالکتیک تنهایی» می‌نویسد:«انسان یگانه موجودی است که تنهاست و یگانه موجودی است که در پی یافتن دیگری است. طبیعت او میل و عطش تحقق بخشیدن خویش در «دیگری» را در خود نهفته دارد.»

کتاب کوچک و کم حجم «دیالکتیک تنهایی» فصل پایانی کتاب «هزار توی تنهایی» نوشته اکتاویو پاز، شاعر، نویسنده، سیاستمدار و دیپلمات مکزیکی، است. پاز در این کتاب به بحث درباره تنهایی نشسته و به نقد جامعه مکزیک می‌پردازد. بسیاری از منتقدان این کتاب را مهم‌ترین رساله در زمینه آسیب‌شناسی فرهنگی در سراسر آمریکای لاتین در قرن بیستم دانسته‌اند.

انتشارات لوح فکر «دیالکتیک تنهایی» را با ترجمه خشایار دیهیمی برای نخستین بار در سال 1382 با شمارگان 5 هزار نسخه، منتشر کرد. هفتمین چاپ این کتاب کوچک و کم‌ حجم در سال 1395 با شمارگان 2200 نسخه، 51 صفحه و بهای 5 هزار تومان منتشر شد. بخش‌هایی از این کتاب را در ادامه می‌خوانید.

آگاهی از تنهایی و کشش به دیگری

انسان یگانه موجودی است که تنهاست و یگانه موجودی است که در پی یافتن دیگری است. طبیعت او میل و عطش تحقق بخشیدن خویش در «دیگری» را در خود نهفته دارد. انسان خود درد غربت و بازجستن روزگار وصل است. بنابراین آن گاه که از خویشتن آگاه است از نبود آن دیگری ــ یعنی از تنهایی‌اش ــ هم آگاه است.

جنین با دنیای پیرامون خود یکی است، زندگی‌اش ناب و خام است: ناآگاه از خویشتن. وقتی که زاده می‌شویم رشته‌هایی را می‌گسلیم که ما را به زندگی کور در زهدان مادر ــ جایی که فاصله‌ای میان خواستن و ارضا نیست ــ پیوند می‌داد. ما این تغییر را چون جدایی و از دست دادن، چون وانهادگی، چون هبوط به دنیایی غریبه و خصم درمی‌یابیم. بعدها این حس بدوی از دست دادن تبدیل به احساس تنهایی می‌شود و باز بعدتر تبدیل به آگاهی: ما محکوم هستیم که تنها زندگی کنیم، اما محکوم بدان هستیم که از تنهایی خویش در گذریم.

ما همه نیروهای‌مان را به کار می‌گیریم تا از بند تنهایی رها شویم. برای همین احساس تنهایی ما اهمیت دوگانه‌ای دارد: از سویی آگاهی برخویشتن است و از سوی دیگر آرزوی گریز از خویشتن. تنهایی در نظر ما نوعی آزمایش و تطهیر است که در پایان آن عذاب و بی‌ثباتی ما محو می‌شود. به هنگام خروج از هزارتوی تنهایی، وصل (که آسودن و شادی است) به کمال و هماهنگی با دنیا می‌رسیم.

در زبان رایج این دوگانگی با یکسان شمرده شدن تنهایی و رنج انعکاس می‌یابد. درد عشق همان درد تنهایی است. آمیزش و تنهایی مخالف هم و مکمل هم هستند. نیروی رهایی بخش تنهایی به احساس تقصیر گنگ و در عین حال زنده ما روشنی می‌بخشد: انسان به دست خدا منزوی شده است، تنهایی هم جرم و هم بخشودگی ماست. تنهایی مجازات ماست اما در عین حال بشارتی است بر این که هجران ما را پایانی است. این دیالکتیک بر همه زندگی بشر حکم فرماست.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.