نبود گفتوگو، ضعف فرهنگ سیاسی ماست
غلامرضا ظریفیان میگوید: ما برای افزایش سرمایه اجتماعی بهشدت به گفتوگو نیازمندیم. برای افزایش اعتماد میان گروههای اجتماعی، برای حفظ نخبگان جوان، برای از میانبرداشتن کدورتها و مشکلات موجود در سیاست داخلی، باید گفتوگو کنیم.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی کانون گفتوگو، گفتوگو میان اصلاحطلبان و برخی نهادهای تاثیرگذار به بحث روز سیاست ایران بدل شده است. برخی از چهرههای سرشناس اصلاحطلب از لزوم شکلگیری این گفتوگوها میگویند و در پاسخ، معاون فرهنگی و همچنین مسئول روابطعمومی سپاه پاسداران از آن استقبال کرده است.
درباره چرایی و همچنین کارکردهای احتمالی این گفتوگوها دکتر غلامرضا ظریفیان، استاد دانشگاه تهران با «آرمان» گفتوگوی کوتاهی انجام داده که در ادامه آن را مطالعه خواهید کرد.
در روزهای اخیر چهرههایی همچون محمد هاشمیرفسنجانی، مرتضی حاجی و صادق زیباکلام از میان اصلاحطلبان بر لزوم گفتوگوی میان اصلاحطلبان با سپاه پاسداران و سایر نهادهای تحت نظر رهبر انقلاب، تاکید کردند. در مقابل نیز سردار نقدی و سردار شریف بر لزوم حل اختلافات از طریق گفتوگو با اصلاحطلبان همداستان شدند. بهنظر شما چنین گفتوگوهایی چه لزومی دارد؟
ما برای افزایش سرمایه اجتماعی بهشدت به گفتوگو نیازمندیم. برای افزایش اعتماد میان گروههای اجتماعی، برای حفظ نخبگان جوان، برای از میانبرداشتن کدورتها و مشکلات موجود در سیاست داخلی، باید گفتوگو کنیم. برای ایجاد اجماع و فهم نقاط مشترک، باید با یکدیگر بر سر فهممان از منافع ملی گفتوگو کنیم. همه ما نیز به اهمیت این موضوع اعتقاد داریم ولی بهدلیل اینکه گفتوگو و مذاکره را در دستور کار خود قرار نمیدهیم، راه و رویهای را اتخاذ کردهایم که در برخی موارد خاص جوابگو نبوده است و ضعیف عمل کردهایم. بحرانهایی نظیر وضع موجود در اشتغال، ناکارآمدی سیستم بانکی و بحران بزرگ آب را باید از طریق مسیر امن گفتوگو دنبال کنیم. موضوعات عدیدهای در عرصههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی داریم. در خلال این گفتوگوهاست که سرمایههای اجتماعی در کنار هم قرار میگیرند، انسجام اجتماعی تقویت میشود و اعتماد اجتماعی نیز بهشدت افزایش مییابد؛ مردم نیز با مشاهده این روند توسط چهرههای نخبه و محبوبشان، بهجای اینکه مسیر تنازع و تضاد را دنبال کنند، مسیر مذاکره و تفاهم را برخواهند گزید. از درون این گفتوگوها نیز محبت و همدلی، روشنترشدن مواضع طرفین و همچنین زایشی از بروز تفکرات نوین برای حل مشکلات، بیرون میآید.
با توجه به اینکه بسیاری از چهرههای سرشناس هر دو جریان، لزوم گفتوگو و مذاکره را میدانند، چه عللی در این میان وجود داشته که در دو دهه اخیر این گفتوگو شکل نگرفته است؟
بهنظر من نخستین دلیل، ضعف در نهادهای مدنی بوده است. ما باید از اشکال سنتی گفتوگوهای فرد با فرد، بیرون بیاییم. نهادهای مدنی، سمنها، شبکههای فرهنگی، احزاب و مواردی از این قبیل، دارای ضعفهای جدی هستند که اگر پوشانده شود، ابزارهای و کریدورهای بهتری برای ایجاد مفاهمه بینالاذهانی خواهند بود. با سازوکارهای مشخصتر باید این گفتوگوها هرچه سریعتر آغاز شود. دلیل دوم هم باید از منظر روانشناختی مورد مداقه قرار گیرد. اصولا تفرد و شخصمحوری در میان ما (جز در برخی عرصههای خاص) برجستهتر، مسلطتر و ارجحتر از تمایلات مبتنی بر منافع اجتماعی ماست و فردیت ما بر جامعهگرایی ما سایه میافکند. اینکه بگوییم فقط من هستم که حرف اصلی را میفهمم و بقیه اشتباه میکنند، این مانع از بروز و شکلگیری جدیتر ارتباطات میانفردی و جمعی ما خواهد شد و بخش مهمی از عدم تمایل به گفتوگو در میان ما، بهعلت ضعف در فرهنگ عمومی ماست. دلیل سوم نیز ریشه در بحثهای مفصل خارجی دارد و بنیانهای سیاسی- فکری ما، اصولا بر مبنای تضاد تعریف شده است و تفاهم کمرنگتر بوده است. در تاریخ ما بهطور مشخص در عصر مشروطه، همین احزاب نیمبندی که وجود دارند اصل را بر تضاد میگذاشتند و تشخصها و تباینها بیشتر تعریف میشد.
البته وجود و بروز اختلاف نظر در بسیاری از مسائل، ایرادی ندارد و بسیار مثبت هم میتواند باشد؛ اما باید مقداری از تضادهای فکری که از آبشخور برخی نهادهای حزبی ما سرچشمه میگیرد را در بازتعریف یک فرهنگ سیاسی جدید، پیرایهزدایی کنیم. در این زمینه میتوان بحثهای جدی بسیاری کرد. نکته چهارم هم در اینباره، شبامتحانیبودن ماست! همواره سعی میکنیم در لحظات اخر تکالیفمان را انجام دهیم. واقعیت این است که ما تا ضرورت یک چیز را احساس نکنیم، به سمت انجام آن نمیرویم.
با توجه به گفتههای شما مبنی وجود روحیه تفرد و تضاد و همچنین ضعف در نهادهای اجتماعی، گفتوگوهای مدنی شکل نگرفت، اما چرا این گفتوگو میان گروههای اصلاحطلب و یا نهادهای مختلف نظام صورت نپذیرفته است؟ آیا افراد هم از امکان مذاکره دور بودهاند؟
البته بهتر است نگوییم که نبوده است. در زمانهایی اتفاقاتی شروع شد. اگر به خاطر داشته باشید در دورهای مرحوم عسگراولادی و آقای محمدرضا خاتمی، گفتوگوهایی را آغاز کردند و در یک عرصههایی اتفاقات خوبی هم افتاد. در واقع موضوع مهم، شروع این مذاکرات نیست بلکه مکانیسم مذاکرات در اولویت بررسی قرار دارد.
البته نمیتوانیم منکر حس استغنای از گفتوگو در میان خود در آن دوران باشیم. فکر میکردیم فقط خود ما هستیم که نظر نهایی را میتوانیم بدهیم و لزوما هم بهترین راهکار را ارائه میدهیم پس نیازی به مذاکره با دیگران نداریم این رویکرد اجازه استفاده از ظرفیتها و ایدههای دیگران را به ما نمیدهد و باعث میشود یک فرهنگ صفر و یکی در میان ما حاکم شود. این تصور صفر و یکی نمودهای ذهنی بسیاری دارد. مثلا اصلاحطلبان میپنداشتند که اصولگرایان از شایستگی و تخصص لازم برای انجام امور بیبهرهاند و اصولگرایان هم درباره اصلاحطلبان معتقد بودند که اینها انسانهای بیتعهدی هستند. این باعث شد که از ظرفیتهای جریانهای رقیب غفلت صورت گرفت و نوعی تشخصگرایی مبتنی بر خودخواهی شکل داده شد.
چنین گفتوگوهایی میتواند زمینه را برای عبور اصلاحطلبان از فیلتر نهادهای نظارتی برای حضور در انتخابات مهیا سازد؟
این را نمیشود با قطعیت گفت و اصولا نمیشود در این زمینه پیشبینی مشخصی ارائه کرد، اما بدون تردید باید زمینههای گفتوگو و مفاهمه میان طرفین فراهم شود. اما نمیتوان در کوتاهمدت نتیجه حداکثری را برای این امر متصور شد.
این گفتوگوها باید میان اصلاحطلبان و افراد معتدل سیاسی انجام شود؟ آیا میتوان از امور سیاسی، دورنمایی بهدست داد؟
حتما همینگونه است. سیاست، عرصه سود و زیانها و همچنین پیوندها و گسستهاست. میتوان با توجه به شرایط تصمیم به ائتلاف و یا حضور مستقل گرفت و البته در صورت نیاز به ائتلاف باید گفتوگوهای جدی در این زمینه و بهخصوص در مورد انتخابات انجام شود.