کانون گفت‌وگو برای گسترش و ترویج دیالوگ فعالیت می‌کند.

استبداد تاریخی ما مانع از گفت‌وگوست

محمدعلی ایازی گفت: «یکی از شخصیت‌های معاصر تفسیر قرآن که تفسیر بسیار مهمی نگاشته و در آن به تفسیر المیزان علامه طباطبایی نیز ارجاع داده است، علامه سید محمدحسین فضل‌الله است که کتابی با عنوان «گفت‌وگوها در قرآن» را به رشته تحریر درآورده و در آن مجموعه‌ای از آیات را که فضایی گفت‌وگویی دارند، معرفی کرده است.»

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی کانون گفت‌وگو، آنچه در ادامه می‌خوانید برگرفته از سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمدعلی ایازی در نشست «امکان و امتناع گفت‌وگوی نخبگان» است که  هشتم اسفند ۱۳۹۵ به همت مؤسسه رحمان برگزار شد. در این نشست هادی خانیکی، مصطفی ملکیان، سارا شریعتی و حجت‌الاسلام محمدعلی ایازی به ارائه نظرات و دیدگاه‌های خود پرداختند.

انواع گفت‌وگو در قرآن

برای مثال یک نمونه گفت‌وگوی خدا با ملائکه است، مثل زمانی که خدا با ملائکه درباره خلقت انسان گفت‌وگو می‌کند. نمونه دیگر از این گفت‌وگوها را در گفت‌وگوهای پیامبران و ملائکه می‌بینیم. مانند زمانی که ابراهیم(ع) با ملائکه‌ای که مامور شده‌اند قوم لوط را عذاب کنند، گفت‌وگو کرده و می‌کوشد که مانع از عذاب این قوم شود.

نمونه دیگر گفت‌وگو میان پیامبر(ص) و مخالفان اسلام است. این شکل گفت‌وگو حداقل ٣ یا ۴ بار در قرآن مطرح شده و تعابیری از این دست را داریم که «قل هاتوا برهانکم» یعنی بگو دلیل‌تان را بیاورید. نمونه دیگر گفت‌وگوها میان موافقان و مخالفان است. در این گفت‌وگوها حتی گاهی تعابیری تند علیه پیامبر (ص) و مومنان می‌آید، اما قرآن با سعه صدر آنها را بازگو کرده و حرف‌های مخالفان را نقل می‌کند.

مشکل ما فرهنگ دینی نیست

حجم این گفت‌وگوها نشان می‌دهد که مشکل ما در این زمینه که گفت‌وگو نداریم، به دلیل فرهنگ دینی ما نیست. اینکه ما نمی‌شنویم به خاطر فرهنگ قرآنی ما نیست. قرآن ما تاکید دارد که فبشر عبادی الذین یستمعون القول. یعنی به بندگانی که گوش فرا می‌دهند بشارت می‌دهد. در حالی که ما نمی‌شنویم و چون نمی‌شنویم نمی‌توانیم گفت‌وگو کنیم.

استبداد تاریخی ما مانع از گفت‌وگوست

اینکه ما نمی‌توانیم گفت‌وگو کنیم و یا بشنویم دو علت اساسی دارد. یکی استبداد تاریخی ما است که هم جنبه فرهنگی و هم جنبه سیاسی دارد و در ذهنیت ما چنان رسوخ کرده است که فضای دروغ گفتن و غیبت کردن را به وجود آورده است. در حالی که به لحاظ تاریخی هر دوره که این استبداد نبوده فضای گفت‌وگو و عقلانیت رشد کرده است. برای مثال در قرون ۴ و ۵ هجری به دلیل گشایشی که در فضا به وجود می‌آید، علم و تمدن اسلامی چنان فضای روشنی را تجربه می‌کند که به آن عصر طلایی می‌گویند. دوره‌ای که کسانی چون شیخ مفید و ابوالعلاء معری و سید مرتضی و ابوبکر باقلانی و دیگران در آن حضور دارند. در بغداد کرسی‌هایی بوده که در آنها یهودی‌ها، مسیحی‌ها و مسلمانان اعم از شیعه و سنی حضور داشتند. حتی رونق تشیع مربوط به همین دوره است. بنابراین اولین مشکل ما اگر بخواهیم از این مرحله سخت و شکننده عبور کنیم، این است که مخالفان خود را به رسمیت بشناسیم.

عالمان دینی خیلی صحبت می‌کنند، اما علم وقتی شکل می‌گیرد که استمرار وجود داشته باشد. در آلمان ٢٠٠ سالگی انجمن قرآن را جشن می‌گیرند، ما در کشور خودمان چند انجمن مستقل قرآنی داریم. مشخص است که در این جامعه در نتیجه ٧٠ سال تلاش مستمر عالمی مثل «نولدکه» تاریخ قرآن به دست می‌آید. مشکل ما این است که چه در فضای عالمان دینی و چه غیرعالمان دینی فکر می‌کنیم که در موقعیتی هستیم که باید حرفی که می‌زنیم غلبه پیدا کنیم. این غلبه کردن به لحاظ دینی از فرهنگ دینی ما دور است. بنابراین مشکل نخست در فقدان گفت‌وگو در میان نخبگان ما استبداد تاریخی است.

تکفیر یک بیماری است و فقط جنبه دینی ندارد

مشکل دوم ما بحث تکفیر است. تکفیر اگرچه اصطلاحی دینی است، اما به نظر من مشکل کلی ماست و ربطی به فرهنگ دینی ما ندارد. این یک بیماری است، مثل بیماری وسوسه. تکفیر نیز یک بیماری است و ایجاد محدودیت می‌کند. بنابراین بخشی از فقدان گفت‌وگو نیز به این خاطر است که آدم به خاطر ترس از تکفیر نمی‌تواند حرف بزند. معمولا فکر می‌کنیم که تکفیر فقط جنبه دینی دارد، اما در روشنفکری هم به شیوه خود تکفیر اعمال می‌شود. در گفت‌وگوهای بین روشنفکران این نکته را شاهد هستیم. در فضای ادبیات و در میان روشنفکران مارکسیست هم به شیوه خودشان تکفیر وجود دارد. در حوزه‌های علمی نیز هست، به گونه‌ای که یک نفر می‌ترسد از اینکه حرفش متفرد شود و از سوی دیگران مورد طعن و تحقیر قرار نگیرد، آهسته بیاید و آهسته برود و حرفی نزند که هزینه داشته باشد.

به همین دلیل است که روشنفکران و عالمان بزرگ ما مثل ابن‌سینا در زمان خودشان مهجور بودند. مگر ابن‌سینا کتابش را در زندان ننوشت و مگر شیخ اشراق را شیخ مقتول نم‌یخوانند یا خیلی از عالمان ما در زمان خودشان دوره خوبی را تجربه نکرده‌اند و بعد از خودشان است که نام‌آور شده‌اند.

استقلال شرط اساسی گفت‌وگوست

برای حل مشکل باید از خودمان شروع کنیم. مسلما اگر روشنفکران و عالمان دینی حرفی برای گفتن دارند، باید به این نکته توجه داشته باشند که سخن خود را چگونه بیان کنند. گاهی نوع سخن گفتن باعث شده که ایجاد محدودیت بیشتر شود چه از ناحیه عوام، چه از ناحیه سیاست و حکومت. مرحوم مطهری در کتاب «مشکل اساسی سازمان روحانیت» در باب مشکل روحانیت شیعه در زمانه خودش (پیش از انقلاب) می‌گوید که روحانیت اهل تسنن در زمان او وابسته به حکومت است و نمی‌تواند راحت و آزاد حرف بزند، اما روحانیت شیعه این محدودیت را ندارد. او از استقلال روحانیت شیعه دفاع می‌کند و آن را ضامن استقلال فکری می‌داند.

حرف آخر من این است که ما نمی‌توانیم برای دیگران نسخه بپیچیم. باید فکر کنیم و با مدیریت کردن حرف‌هایمان بحث‌ها را مطرح کنیم. یعنی اگر توده‌های مردم از این جهت ناتوان هستند، دست کم روشنفکران باید بتوانند خودشان را مدیریت کنند. باید به این بپردازیم که چطور حرف بزنیم و اولویت‌های ما چه چیزهایی است. در چنین شرایطی زمینه و فرهنگ نهادینه کردن گفت‌وگو فراهم می‌شود.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.