کانون گفت‌وگو برای گسترش و ترویج دیالوگ فعالیت می‌کند.

کودکان پژوهشگر و منعطف و مسئله‌پرداز نجات‌بخش جامعه‌اند

هفتمین نشست از سلسله نشست‌های نجات گفت‌وگو؛ با عنوان «گفت‌وگو با کودکان، افقی راهگشا» چهارشنبه 24 آبان 1402 با سخنرانی دکتر احمدرضا آذربایجانی، متخصص و مربی تعلیم و تربیت، در کانون گفت‌وگوی مؤسسۀ امام موسی صدر برگزار شد. متن زیر گزیده ای از سخنرانی ایشان در این نشست است.


آقای دکتر آذربایجانی پس از مقدمه‌ای کوتاه، سخن خود را با دسته بندی مراحل یادگیری آغاز کردند. ما سه حلقۀ یادگیری داریم که به حلقۀ اول آن القا و به حلقۀ دوم اثربخشی و حلقۀ سوم را تفهیم و مفاهمه می‌گویند.

ممکن است ما نسبت به کودکانمان، رفتارهایی داشته باشیم که گویی به آن‌ها امری را القا می‌کنیم. چه‌بسا بسیاری از واژه‌هایی که ما با آن‌ها بازی می‌کنیم یا واژه‌هایی که به معانی آن کاملاً و عمیقاً آشنا هستیم، ابتدا به ما القا و دیکته شده‌اند و ما بعداً در آن‌ها تعمق کردیم و حال از آن‌ها استفاده می‌کنیم.

گفت‌وگو می‌خواهد به تفهیم و مفاهمه برسد. اما چگونه؟‌ فرض کنید که کودکی خطایی در مورد پدر یا مادرش انجام داده است. اگر درمورد پدرش خطا کرده باشد، مادر از کودک می‌خواهد که عذرخواهی کند. کودک می‌گوید عذرخواهی یعنی چی؟ مادرش می‌گوید بگو معذرت می‌خواهم. کودک معنای کلمه را نمی‌داند. کودک از پدر یا مادری که ناراحت است و اخم کرده عذرخواهی می‌کند و کمی اخم پدر یا مادر باز می‌شود. در واقع، این کلمۀ “عذرخواهی” به او القا و دیکته شده است. بچه اثر این القا را می‌فهمد. زیرا کودکان پژوهشگرند. زیرا دوباره خطای دیگری می‌کند و می‌خواهد اثر این کلمه را ببیند. چندین بار ممکن است این کار را بکند. می‌خواهد بفهمد که چه واژه‌ای به او دیکته شده و آن را به دست بیاورد و مدت‌ها اثر آن را مورد بررسی قرار می‌دهد. حال اگر این بچه در موقعیتی قرار گیرد که  حقی از او ضایع شده و به او ستمی شده و ناراحت است، وقتی که کسی از او عذرخواهی می‌کند، اینجا آن فهم جریان پیدا می‌کند، یعنی از حالت اثربخشی یا بررسی اثر خارج می‌شود و معنا به آن ملحق می‌شود.

بسیاری از موضوعات و کلماتی که در زندگی به ما القا می‌شود، با جریان فهم و مفاهمه سازگار نیست. زیرا یکی از جریانات مهمی که در گفت‌وگو رخ می‌دهد، موضوعی است به نام خودتصحیحی و این ناشی از ذهن انعطاف‌پذیر شخصی است که گفت‌وگو را بلد است و از خطا عقب‌نشینی می‌کند و می‌گوید نکته‌ای که به من القا شده صحیح نیست و با جریان فهم سازگار و منطبق نیست.

در ادامه دکتر احمدرضا آذربایجانی با توجه به عنوان این نشست «گفت‌وگو با کودکان، افقی راهگشا» بیان داشت: ما ابتدا بدانیم گفت‌وگو چه هست و چه چیز نیست.

گفت‌وگو گپ زدن نیست. در گپ‌زدن‌ها ما حاشیه می‌رویم و از مسیر واحد خارج می‌شویم. گفت‌وگو فرآیند با هم پژوهیدن و با هم اندیشیدن است. اندیشه جریان فکری است بین آنچه که می‌دانیم و آن چیزی که نمی‌دانیم تا آن چه را که نمی‌دانیم کشف کنیم.

گفت‌وگو مذاکره نیست. در مذاکره حقوق من و تو مطرح است و باید با هم به توافق برسیم. یعنی نوعی معامله است.

مجادله، یا بگو مگو گفت‌وگو نیست. در بگو مگو دو واژه زیاد به کار می‌رود: من و تو. این در حالی است که در گفت‌وگو ما مطرح است.

گفت‌وگو مصاحبه و مناظره هم نیست.

گفت‌وگو چیست؟

گفت‌وگو ذهن کودک را انتزاعی می‌کند. یکی از تنبیهات وحشتناک برای آن‌ها این است که گفت‌وگو را حذف کنند. بسیاری از کودکان به این علت قصه‌گویی والدینشان را دوست دارند، که میان قصه‌گویی والدین می‌توانند سؤال کنند و سؤال‌های آن‌ها یک جریان گفت‌وگویی است. گاهی اوقات بچه‌ها با آن قصه زندگی می‌کنند و پژوهیدن را آغاز می‌کنند و در حقیقت با قصه و شخصیت‌های آن گفت‌وگو می‌کنند. زمانی‌که شما این آگاهی را دارید و می‌فهمید قصه‌ای که چند شب قبل برای بچه‌تان گفتید حاوی چه آگاهی‌هایی بوده، می‌فهمید سؤال چند شب بعد او برای چیست.

گفت‌وگو فرآیند درست‌تر گفتن و درست‌تر گوش دادن برای فهمیدن یا فهمیده شدن است. همۀ نزاع‌ها و دعواها از درست گوش نکردن و درست نگفتن است. حتی فردی که به شما ظلم می‌کند خودش را مجاب کرده، یعنی در درونش سخن خود را درست گوش نداده است.

انسان در درون خود در مورد پدیده‌هایی هم که نگاه می‌کند پرسش می‌کند و اگر این کار را نکند، در حقیقت گویی نگاه نکرده‌ است، چون تفاوت نگاه کردن و دیدن هم در همین موضوع است. ما دائم در حال چک کردن آگاهی‌ هستیم و گوش کردن مراتب و درجه دارد و که یکی از درجات آن این است که آگاهی به گوش می‌رسد. برداشت افراد از یک کلمه متفاوت است. برداشت یک کودک از یک کلمه با برداشت یک نوجوان و حکیم زبان‌شناس متفاوت است. اینجا گوش دادن‌های ما متفاوت است و نوعی فرایند است. گفت‌وگو فرآیند است و ما در فرآیند یاد می‌گیریم.

گفت‌وگو،‌ کاوشگری با هم است. کاوشگری را در حوز‌ه‌های معرف‌شناسی تربیتی و فعالیت‌های فلسفه برای کودکان می‌توان مطالعه کرد. در کاوشگری به گفت‌وگوی کامل می‌رسیم. کاوشگری در حوزة تعلیم و تربیت سه وجه دارد: 1. تحلیل مفهوم، 2. استدلال و برهان و استنتاج 3. ابراز نظریه. در گفت‌وگوی کاوشگرانه به حالتی می‌رسیم که خلق و آفرینش داریم.

گفت‌وگو برای رشد است. ما در مجادله دنبال رشد نیستیم و می‌خواهیم یکی را زمین بزنیم و فقط به دنبال رشد خودمان هستیم.

در گفت‌وگو همدلی است. در همدلی می‌توانید خود را جای طرف مقابل بگذارید ولی در آن منفعل نشوید. همدلی اقدامی آگاهانه  و تخصصی است. کسانی که در گفت‌وگو وارد می‌شوند، باید بتوانند منفعل نشوند و فعال باشند.

گفت‌وگو در فضایی از دوستی رخ می‌دهد. ما می‌گوییم آیا می‌توانیم با دشمنان خودمان گفت‌وگو کنیم؟ بله. اما با دشمنان خودمان مذاکره می‌کنیم نه گفت وگو، زیرا کسی که دشمنی می‌کند، قصد دارد به شدن و رشد ما لطمه بزند رشد و ما را سلب کند. دوست کسی است که می‌خواهد بودن و شدن ما را شدت بدهد و آن را تقویت کند.

دکتر آذربایجانی در ادامه افزود:

در گفت‌وگو سه مدل ارزشیابی داریم:

  1. خودتصحیحی یعنی ابتدا می‌گویید من در فلان زمینه نظرم عوض شد و قبلاً گونۀ دیگری فکر می‌کردم. یا من دیدگاهم دچار تزلزل شده و باید مطالعه و تحقیق کنم. 2. به دست آوردن؛ می‌گویید فهمیدم که، کشف کردم که، و … 3. بیان و طرح مسئله.

گفت‌وگو با کودکان؛ افقی راهگشا

گفت‌وگو فرآیندی سخت و پیچیده به نظر می‌رسد. اما چرا گفت‌وگو با کودکان مهم است؟ آیا کودکی زمان مناسبی برای گفت‌وگوست؟ در گفت‌وگو مسئله و موضوع و خودتصحیحی وجود دارد. آیا بزرگترها بیشتر خودتصحیحی می‌کنند یا کودکان؟ پاسخ این سوال‌ها این است: کودکان. زیرا کودکان انعطاف لازم را برای یادگرفتن دارند.

آقای فیلیپ اسمیت، دانشمند تعلیم و تربیت، در مورد ذهن اندیشه‌ورز مطالعه‌ای انجام داده است. او می‌گوید افراد با ذهن اندیشه‌ورز سه فاکتور مهم دارند. ذهنشان جامعیت دارد. اندیشه‌ورز است و می‌توانند تعمق کنند، یعنی می‌توانند لایه‌ها را باز کنند و انعطاف‌پذیر است. گفت‌وگو این است که بتوان حول موضوعی تعمق کرد. بنابراین، بچه‌ها یکی از ویژگی‌های ذهن اندیشه‌ورز یعنی تعمق را، خصوصاً قبل از مدرسه، دارند و معلمی که خود یادگیرنده قوی است و خلاقیت دارد و قصه‌پرداز است می‌تواند کودکانی پرسشگر پرورش دهد. اگر ما انعطاف‌پذیر باشیم، یادگیرنده‌ای قوی هستیم و خودمان را به چالش می‌کشیم. از خطاهایمان عقب‌نشینی و خودتصحیحی می‌کنیم. مبنای خودتصحیحی، انعطاف‌پذیری است. کودکان، هم انعطاف‌پذیرند و هم میل به تعمق دارند و با وجود این دو ویژگی به جامعیت هم پناه می‌برند.

پنج مرحلۀ یادگیری

یادگیری جستجوگرانه: کودکان وقتی زبان باز می‌کنند، در مرحلۀ جستجوگری هستند. برای مثال وقتی کلمات را می‌شنوند، متوجه می‌شوند که کلمۀ مامان با بابا فرق دارد. البته نمی‌گوید فرق دارد ولی می‌گوید بابا و مامان به انسانی اطلاق می‌شود که خیلی من را دوست دارد، به خاطر همین وقتی بچه به زبان می‌آید گاهی بابا و مامان را اشتباه می‌کند. اما زمانی که متوجه می‌شود که بابا و مامان فرق دارد مرحلۀ دوم، یعنی تمایز است. به سومین مرحله تحلیل و نقد می‌گویند. برای مثال اساتید دانشگاهی که حرف برای گفتن دارند و یا می‌توانند تحلیل‌هایی را ارائه کنند که ذهن شما را درگیر کند، در این مرحله هستند. مرحلۀ چهارم، مرحلۀ آفرینش است. کسانی که به خودشکوفایی نزدیک‌اند ولی هنوز خودشکوفا نشده‌اند. و در نهایت، مرحلۀ پنجم مرحلۀ تحقق است؛ مرحلۀ کیفیت‌بخشی و ظهور.

معلمی که از کلاسش گزارش می‌نویسد و مسئله طرح می‌کند و با خودش گفت‌وگو می‌کند و برای این گفت‌وگو از منابع مختلف اطلاعات و آگاهی‌ها و از تجربیات استفاده می‌کند و با اهل‌فن گفت‌وگو می‌کند، این معلم، یادگیرنده است و از مرحلۀ تمیز فراتر رفته و به مرحلۀ یادگیرندۀ سوم و کم‌کم ایده‌پرداز وارد می‌شود و وارد مرحلۀ چهارم می‌شود.

ما معلم‌های مرحلۀ چهارم و تأسیسی کم داریم. جالب این است که اگر مدرسه اجازه بدهد، دانش‌آموزان از جستجوگری شروع می‌کنند و به مرحلۀ تمیز و تحلیل‌گری می‌رسند، اگر راهنمای خوبی داشته باشند، به تحلیل نقد می‌رسند و بعد ادامه می‌دهند. کودکان مانند چشمه هستند و انعطاف دارند و یادگیرنده هستند. یادگیرندگان مسئله‌محور و مسئله‌پرداز هستند. یعنی وقتی به موضوعی برخورد می‌کنند می‌خواهند وجوه متعدد آن را بشناسند.

معنای افق

در این مرحلۀ هدف ما تعمق در واژه است که ویژگی گفت‌وگوست. وقتی می‌گوییم افق، یعنی نگرش ما به عالم. پس افق‌ها همه بیرون ما هستند. خداوند در قرآن می‌فرمایند «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ» یعنی در جهان تجلی‌ها و نمودهایی را برای شما گذاشتیم که بتوانید به حقیقت نزدیک بشوید. کجا؟ در بیرون خودتان در آفاق و انفسهم یعنی در وجود خودتان. آفاق یعنی افق‌ها و درون. انگار اینها از هم جدا هستند. آفاق به جهان ما می‌پردازد. ما موضوعی داریم با عنوان جان‌ِ‌جهان. یعنی روح و جسم. انسان هم روح است و هم جسم است.

چرا افق؟ افق کار جهان است و نباید از کار جهان غافل شد. نیاز است که آب مطلوب، هوای مطلوب، ترافیک مطلوب، اقتصاد مطلوب داشته باشیم. آموزش و پرورش مطلوب می‌تواند این را ایجاد بکند. آموزش و پرورش مطلوب باید فرآیند گفت‌وگو را جدی بگیرد. چرا؟ چون گفت‌وگو باعث می‌شود بچه‌های پژوهشگر و منعطف و مسئله‌پرداز تربیت بشوند، و اگر این بچه‌ها تربیت بشوند، می‌توانند نجات‌بخش جامعه باشند.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد وقتی که موقعیت‌های اجتماعی‌ افراد تغییر پیدا می‌کند، محققانه‌تر و مسئله‌پردازانه‌تر به مسائل نگاه می‌کنند. اگر ما این تجربه را مدنظر قرار بدهیم و آموزش و پرورش ما از این چیزی که هست هجرت کند، یعنی از برنامۀ درسی انتقال، به برنامۀ درسی تعامل سفر کند، آدم‌های مسئله‌پرداز تربیت می‌کند. همین جا اشاره کنم که آدم‌های مسئله‌پرداز می‌توانند برای آموزش پرورش و خانواده و هم خودشان هم هزینه ایجاد کنند، ولی وقتی اینها به سود برسند، جبران می‌کنند.

فرزندان ما چشمه‌های تازه و جوشانی هستند که وجه تازۀ امروزِ ما هستند چون ما دیروز آنها هستیم. اگر با آنها گفت‌وگو کنیم ، غیر از این که گفت‌وگو یاد می‌گیرند، دیروز و امروز با هم نشست داشته‌اند و انجمن شده‌اند. وقتی دیروز و امروز با هم انجمن بشوند، از داخل آن برکت بلند می‌شود. سخن حکمیانۀ جامع را گوش کنید که می‌گوید: فرزند زمان خویش باش. این سخن را چه افلاطون بگوید، چه ولتر ، چه سارتر بگوید و چه علی(ع) ، سخن حکیمانه‌ای است. سپس، اشاره می‌کند که فرزندان شما در زمانه‌ای غیر از شما هستند، نخواهید خودتان را به آنها تحمیل کنید. یعنی آنها جهانی را ظاهر می‌کنند که این جهان در وجود شما بوده و از جان شما برآمده است. خود کلمۀ جهان از ریشۀ جهاندن آمده است، یعنی جهیده و بیرون آمده و ظاهر شده است.

پس اگر با بچه‌هایمان گفت‌وگو کنیم، دیروز و امروز با هم انجمن می‌شود و از داخلش برکت به دست می‌آید و هم شما با آنها همدلی می‌کنید و هم نمی‌گذارید آنها در چاه بیفتند و هم آنها می‌فهمند که شما چه تجربیاتی دارید و آنها را در راستای رشدشان به کار می‌گیرند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.