گفتوگوی بیپایان حال و گذشته در تاریخ
گذشته و حال را چگونه میتوان مورد بررسی دقیق قرار داد؟ کسی نمیتواند از ادراک معنی زمان سخن بگوید ولی از هرگونه تحول و دگرگونی غافل باشد. ادراک زمان، ادراک دگرگونی و تحول است بنابراین رابطه زمان و دگرگونی یا حرکت، یک رابطه محکم و جدا ناشدنی است. این رابطه آنچنان وثیق و محکم است که ممکن است کسانی از اتحاد و یگانگی در این باب سخن بگویند. ولی با نوعی تامل و دقت نظر میتوان دریافت که زمان غیر از حرکت بوده و نمیتوان آن را عین تغییر به شمار آورد زیرا تغییر و حرکت به جسم وابستگی دارند و بدون جسم نمیتوان از حرکت سخن به میان آورد. در حالی که زمان همان زمان است و میتوان با صرف نظر کردن از جسم درباره زمان به تامل پرداخت و آن را در حوزه ادراک و اندیشه درآورد.
افزون بر آنچه ذکر شد به این مسئله نیز باید توجه داشت که در تغییر و حرکت، تندی و کندی وجود دارد و حرکت سریع با آنچه حرکت بطیئ (حرکت کُند) خوانده میشود تفاوت پیدا میکند در حالی که زمان تندی و کندی ندارد بلکه تندی و کندی حرکت با زمان اندازه گیری میشود. یک حرکت در زمان قلیل سریعتر از همان حرکت است وقتی در زمان کثیر انجام میپذیرد. بنابراین به آسانی میتوان گفت زمان، حرکت نیست اگرچه زمان بدون تغییر و تحول نیز زمان به شمار نمیآید. به همان اندازه که حرکت بدون زمان تحقق پذیر نیست، زمان نیز در جریان و گذرندگی خود مدیون و مرهون حرکت شناخته میشود.
چگونگی متصل بودن حرکت
یک متحرک از نقطه آغاز خود تا نقطهای که در آنجا پایان میپذیرد یک امر متصل به شمار میآید به این ترتیب حرکت آن نیز ناچار و به طور ضروری متصل شناخته میشود. اکنون با توجه به اینکه حرکت یک امر متصل شناخته میشود ناچار زمان نیز متصل و پیوسته خواهد بود و در میان لحظهها و آناتی که برای آن مفروض گرفته میشود هیچ گونه تخلل عدم و نفوذ نیستی راه نخواهد داشت. از اینجا میتوان دریافت که همراهی و هم آغوشی زمان و حرکت یک امر انکار ناپذیر بوده و کسی نمیتواند در آن تردید روا دارد. دو مفهوم «قبل و بعد» نیز از جمله مفاهیمی هستند که در اثر همین نوع از اتصال پدید میآیند. ما وقتی موقعیت یک مکان و مسافت را در نظر میگیریم به گونهای روشن و آشکار تقدم و تأخر و قبل و بعد را در آن مییابیم زیرا «قبل و بعد» از خواصّ و لوازم لاینفکّ حرکت هستند و به حکم اینکه زمان و حرکت از یکدیگر جدایی نمیپذیرند، قبل و بعد در زمان نیز به گونهای اجتناب ناپذیر تحقق پیدا میکند.
تاریخ، گفت و شنود بیپایان حال و گذشته است
وقتی از گذشته و آینده سخن میگوییم و آنها را از خواصّ و لوازم لاینفکّ زمان میشناسیم در واقع از متصل بودن زمان خبر میدهیم. میان گذشته و آینده یک رابطه منطقی برقرار است و این رابطه منطقی نتیجه اتصال در زمان شناخته میشود. تاریخ نیز تنها هنگامی معنی پیدا میکند که به این رابطه منطقی در میان گذشته و آینده باور داشته باشیم. اگر گذشته معنی نداشته باشد زمان حال نیز معنی نخواهد داشت. بنابراین میتوان گفت گذشته همیشه در حال، زندگی میکند و ما نیز همواره گذشته را با دیده حال مینگریم به همین جهت است که برخی از اندیشمندان گفتهاند همه تاریخ در واقع همان چیزی است که تاریخ معاصر خوانده میشود.
کسانی از عبارت بهتری استفاده کرده و گفتهاند: «تاریخ، گفت و شنود بی پایان حال و گذشته است» و البته وقتی از گفت و شنود بی پایان میان گذشته و حال سخن گفته میشود معنی آن این خواهد بود که تاریخ به طور بینهایت و نامحدود معنی پیدا میکند. در اینجا ممکن است گفته شود یک مورخ که بدون تردید محدود و متناهی شناخته میشود چگونه میتواند از گفت و شنود بیپایان میان حال و گذشته سخن بگوید؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت مورخ پیش از آنکه تاریخ بنویسد و از وقایع تاریخی سخن بگوید خود، محصول تاریخ است. اگر جوامع بشری در ارتباط با وقایع و حوادث گذشته تاریخ به رژه رفتن یک لشکر تشبیه شوند، مورخ همانند عقابی نیست که از بالای یک کوه بلند نظاره گر این رژه بوده باشد. معنی این سخن آن است که انسان نمیتواند در این دنیا بیرون از تاریخ زندگی کند.
بنابراین یک مورخ ضمن اینکه به بررسی وقایع و حوادث تاریخی میپردازد خود او نیز در تاریخ زندگی میکند و محصول تاریخ شناخته میشود. با توجه به همین مسئله است که میتوان ادعا کرد تاریخ بیش از آنکه به فرد تعلق داشته باشد به جامعه مربوط است و فرد همواره به عنوان جزء و پارهای از یک جامعه مورد توجه و بررسی قرار میگیرد. اگر این مسئله پذیرفته شود این مسئله نیز مسلم خواهد شده که انسان به حسب ذات خود اجتماعی است و البته میان اجتماعی بودن بالذات و اجتماعی بودن بالعرض تفاوت آشکار دیده میشود.
……………
منبع:سایت شخصی دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی