کانون گفت‌وگو برای گسترش و ترویج دیالوگ فعالیت می‌کند.

یادگیرندگی

دانش ‏آموز باشيم نه استاد

معمولاً در پاسخ به طرف مقابل جمله خود را با «نه» شروع می‏‌کنیم. «نه، صبر کن»، «نه این جوری نیس، بذار من بگم» احتمالاً شما هم در گفت‌‏وگوهایتان از این جمله‌‏ها زیاد شنیده‌‏اید یا آن‏ها را بسیار به کار برده‏‌اید. راستش خیلی تقصیری ندارید. ما جوری بار آمده‌‏ایم که دلمان می‏‌خواهد بیشتر در نقش یک عالم همه چیزدان در گفت‌‏وگوها ظاهر شویم تا یک مشتاق به دانستن. ما فکر می‏‌کنیم که ما بهتر بلدیم، بهتر می‏‌دانیم و در پاسخ به صحبت دیگری اولین حرفی که به نظرمان می‌‏رسد این است که بگوییم «نه»، و حرف خودمان را بزنیم. انگار که در مورد یک موضوع همه چیز را می‏‌دانیم و هیچ نکته‌‏ای نیست که برایمان کشف نشده باشد.

در واقع ما با این کارمان به جای گفت‌‏وگو، اظهارنظر می‏‌کنیم. بــعد از این اظــهارنظــرهای عــالمانه هم تــوقع داریم کـــه همه مخاطبان، همه آنــچه را مـــی‏‌گوییم، بپذیرند. اما گفت‌‏وگو وقتی ثمربخش اســت و بــاعـــث پیـــشرفت و ثبات ارتباط ما با هم می‌‏شود که بپذیریم همه چیز را نمی‌‏دانیم.

ما باید بپذیریم که ممکن است در مورد موضوعی که ما فکر می‏‌کنیم به آن مسلطیم، دیگری حرف تازه‏‌ای بزند که برای خود ما هم جالب است.

اولین مهارت گفت‌‏وگو همین است؛ اینکه ما در گفت‏‌وگو به جای «استاد سخنران همه چیزدان» خودمان را به جای «دانش آموز مشتاق یادگیری» بگذاریم. چیزی که به آن می‏‌گوییم: «موضع یادگیرنده.»

اگر بتوانیم این مهارت را یاد بگیریم، خود به خود طرف مقابل را به رسمیت می‌‏شناسیم و باور می‏‌کنیم که از او هم می‌‏توانیم یاد بگیریم و او نیز مشتاق گفت‌‏وگو شده و برای تعامل دو طرفه برانگیخته می‏‌شود. آن وقت است که سکوت می‏‌کنیم تا یاد بگیریم. طرف مقابل هم احساس خوشایندی پیدا می‌‏کند؛ احساس امنیت و اینکه فرصت دارد نظر خود را بیان کند.

بدیهی است در گفت‌‏وگوی بالنده و زنده این فرصت برای همه به وجود می‌‏آید. یادمان باشد که این سکوت به معنای خاموش شدن ذهنمان نیست، اتفاقاً ذهن ما هنگام سکوت واقعی، از همیشه هم روشن‌‏تر است، ما سکوت می‌‏کنیم تا آنچه را نمی‌‏دانیم از دیگری بیاموزیم. خلاصه اینکه وقتی بپذیریم که می‌‏توانیم از هم یاد بگیریم، گفت‌‏وگوی بالنده‌‏ای بین ما برقرار می‌‏شود و می‌‏توانیم از ارتباط‌‏هایمان لذت ببریم.

احترام کامل

به طرف مقابل احترام کامل بگذاریم

برای احترام گذاشتن به کسی ابتدا باید توجه خود را از هیاهوی فعالیت‏‌های اطرافمان دور کنیم و ساکت باشیم. این کار به ما بینشی می‌‏دهد که بتوانیم به نقطه‌‏ای برسیم که افراد را همان طور که هستند بپذیریم، نه آن‏‌گونه که ما از آن‏ها توقع داریم.

احترام به دیگری به معنای آن است که دیگری را آن‏‌گونه كه هست، به رسمیت بشناسیم و حتی بتوانیم موقتاً خود را به جای او فرض کنیم و تصور کـــنیم کـــه اگــر در شـــرایط مشابه او بودیم، شاید همان خصوصیات را می‏‌داشتیم و همان طور فکر و عمل می‏‌کردیم. احترام به دیگری فراتر از مسامحه در برابر دیگری است. به هنگام احترام به دیگری  انسان هویت دیگری را می‌‏پذیرد. علاوه بر این، سعی می‏‌کند به زندگی از منظر او نگاه کند. ممکن است آنچه را ديگران می‌‏گویند یا فکر می‌‏کنند نپذیریم و یا دوست داشته باشیم، اما نمی‌‏توانیم مشروعیت آن‏ها را به عنوان یک انسان انکار کنیم.

میزگرد نماد مناسبی برای گفت‌‏وگوی محترمانه است، زیرا به طور ضمنی می‏‌رساند که گفت‌‏وگو نمی‌‏تواند جز در میان افراد برابر محقق شود. اما برای ایجاد برابری مورد نیاز برای گفت‌‏وگو به چیزی بیش از ابزاری مثل میزگرد نیاز است؛ آن چیز داشتن نگرش برابر نسبت به انسان‌‏هاست.

گشودگی ذهن

نسبت به باورهای دیگران ذهن باز داشته باشیم

سومین مهارت اساسی گفت‌‏وگو این است که ما در مقابل عقاید و دیدگاه‌‏های دیگران ذهن باز داشته باشیم. اما چگونه می‌‏توان ذهن را آزاد کرد؟

اگر انسان به هم‌‏صحبت‏‌های خود اعتماد داشته باشد و مطمئن باشد که کسی در صدد آسیب رساندن و تحقیر وی نیست، می‌‏تواند با ذهن باز با آن‏ها روبه‌‏رو شود. در جو مجادله و اقتدارطلبی چنین امنیتی وجود ندارد. بلکه در آن جو، جناح‌‏بندی و حمله و دفاع مطرح است و افراد سعی می‌‏کنند بر موضع خود ایستادگی کنند و در جمع به عنوان برنده ظاهر شوند.

در گفت‏‌وگو به عنوان شنونده باید بتوانیم این احساس را به طرف مقابل بدهیم که به او اعتماد داریم تا بتواند ذهن باز داشته باشد و هم اینکه به واسطه اعتمادی که به او می‏‌کنیم، ذهن خودمان هم برای دریافت حرف‏‌هایش باز می‌‏شود.

اگر فقط به اندازه چند دم و بازدم به خود فرصت دهیم تأمل کنیم و بعد شروع به حرف زدن کنیم، فضای جنگ را به گفت‌‏وگويی مؤثر تبدیل کرده‌‏ایم. همین الان این تأمل را شروع کنیم. این کار کمک می‏‌کند که ذهنی باز داشته باشیم برای پذیرش دیگری.

گشودگی ذهن چیزی بیش از یک خصوصیت فردی است. نوعی شیوه ارتباط با دیگران است. به وسیله دو مهارتی که قبلاً یاد گرفتیم، یعنی  مهارت‏‌های گرایش به یادگیری و احترام کامل، که هر دو صفت‏‌های شخصی است، می‏‌توان موفق به گشودگی ذهن نسبت به شخص دیگری شد. اگر در شروع رابطه‌‏ای، حتی یکی از دو طرف بتواند با گشودگی ذهن در مقابل دیگری رفتار كند، خوب است ولی در ادامه برای پیشرفت رابطه و گفت‌‏وگوی موفق باید هر دو طرف برای چنین رفتاری تلاش کنند.

از دل سخن گفتن

از دل سخن بگوییم و صداقت داشته باشیم!

شما کدام یک را ترجیح می‌‏دهید؟ از دل سخن گفتن را یا تکرار مطالبی که گاه هیچ ربطی با وجودتان در آن نمی‌‏توان یافت. از دل سخن گفتن به معنای بی‏‌احترامی به همدیگر و بی‏‌حرمتی نیست. بلکه یعنی آنچه می‏‌گوییم از صمیم دل باشد نه اینکه هرچه در دل داریم بی‌‏پروا بیان کنیم. اگر بتوانیم صادقانه در عین حفظ حرمت همدیگر حرف‌‏هایمان را بزنیم، ارتباط‌‏هایمان ساده‌‏تر و عمیق‌‏تر می‌‏شود و فرصت گفت‌‏وگو را از دست نمی‏‌دهیم. «از دل سخن گفتن» از دیگر مهارت‏‌های گفت‏‌وگوست، که گرچه ساده است ولی پی‌چیدگی‏‌های روابط امروزی و ملاحظات مختلف اجتماعی گاه آن را برایمان مشکل می‌‏کند. در بین بسیاری از اقوامی که هنوز طبق شیوه‌‏های قدیمی و ساده طبیعی زندگی می‏‌کنند توانایی برقراری ارتباط و گفت‏‌وگو به شکلی ساده و عمیق که برخاسته از ذات انسان است، از اهمیت جدی‌‏ای برخوردار است. نمونه‌‏ای از این دست، رسمی است که در بین اقوامی از سرخ‌‏پوستان رواج دارد. در میان این اقوام افراد برای سخن گفتن، دور هم می‏‌نشینند و گوی یا چوبی را در میان می‏‌گذارند و برای صحبت کردن از آن استفاده می‌‏کنند؛ به این شکل که هر یک فقط وقتی حرف می‌‏زنند که این گوی را از وسط برداشته و در دست داشته باشند. هم‏چنین در میان این افراد دو قانون دیگر نیز رواج دارد:

  1. از دل سخن گفتن
  2. کوتاه سخن گفتن

این شیوه در میان جمع‌‏هایی که تمرین گفت‌‏وگو می‏‌کنند نیز به الهام از اقوام سرخ‌‏پوست اجرا می‌‏شود. به این ترتیب که هرکس که در حال صحبت است، یک سنگ معین و مخصوص به نام سنگ سخن یا چوب یا شیء خاصی را در دست می‏‌گیرد و تا زمانی که این شیء را در دست دارد و سخن می‏‌گوید، دیگران حرف وی را قطع نمی‌‏کنند. وقتی که گوینده ساکت شد، سنگ سخن را به فرد کناری خود می‌‏دهد و جریان صحبت این چنین دور می‏‌زند.

هرگاه کسی امکان صحبت کردن را به دست می‌‏آورد ولی مطلبی برای گفتن ندارد، می‌‏تواند سنگ سخن را به نفر بعدی بدهد.

بعد از آنکه همه افراد جمع سخن گفتند، سنگ سخن در وسط جمع گذاشته می‏‌شود و نفر بعدی که میل به صحبت دارد، می‏‌تواند آن را بردارد. برای بسیاری از اعضای جمع مطلوب است که به‏ آرامی سخن بگویند و افکار خود را جمع و جور کنند، بدون آنکه نگران آن باشند که کسی فرصت را از آن‏ها خواهد گرفت. به این وسیله فضایی مطلوب برای شنیدن و فکرکردن در مورد آنچه گفته می‌‏شود، به وجود می‏‌آید.

 از دل سخن گفتن، به معنای آن است که در مورد چیزی صحبت کنیم که برایمان مهم است. وقتی از موضوعی که ما را برانگیخته است، سخن می‌‏گوییم، شنیدن حرفمان ساده‌‏تر و جالب‌‏تر است.

 هم‏چنین قاعده به اختصار سخن گفتن مانع از آن می‌‏شود که صحبت‏‌ها طولانی شود، به حواشی بپردازیم و صراحت حرفی را که از دل بر آمده است با پرگویی مخدوش کنیم.

 اگر قرار باشد تفاهم واقعی انجام گیرد، باید افراد شرکت‏ کننده از خود مایه بگذارند. در فضای صداقت که محیط مناسب برای گفت‌‏وگوی واقعی است، انسان می‌‏تواند آنچه برای گفتن دارد و نیاز به ابراز آن را در خود احساس می‏‌کند، بگوید. نباید مطالب را مخفی کرد و مسکوت گذاشت. حق کلام وقتی ادا می‌‏شود که با صداقت و شفافیت همراه باشد و این بدان معنا نیست که انسان دهان به وراجی باز کند. جان کلام در آن است که مستدل باشد و باید توجه داشته باشیم که آنچه برای گفتن داریم و هنوز به بیان نیامده است، ابتدا به کلام درونی و سپس به سخن درآوریم.

علاوه بر این‏ها مسئله مهم کنار گذاشتن تظاهر است. اگر هرکس به هنگام گفت‌‏وگو به این فکر باشد که آن چه وی می‏‌گوید حاکم شود و به دنبال ارزیابی اعتبار خود در جمع باشد، اشتباه جبران‌‏ناپذیری را در ادای مطلب خود مرتکب شده است و با اشتباه وارد گفت‌‏وگو شدن، گفت‏‌وگو را از مسیر درست منحرف می‌‏کند.

استفاده از سنگ سخن یا نشانه‏‌ای خاص، باعث می‌‏شود از استدلال‏‌ها و مخالفت‏‌های پی در پی و قطع کردن حرف دیگری جلوگیری شود. کسی که سنگ سخن را در دست دارد، وقت دارد تأمل کند، افکار خود را تنظيم كند و واهمه‌‏ای از قطع کلام خود نداشته باشد و بدون اضطراب از قطع سخنانش آنچه را در فکر و در دل خود دارد بگوید. به جای سنگ سخن می‌‏توان متناسب با خصوصیات جمع، اشیای دیگری نیز به کاربرد. هنگامی که این روش در بین مدیران یک شرکت آلمانی معرفی شد، بعضی‌‏ها تصمیم گرفتند از روز بعد در گروه و تیم خود آن را به کار گیرند. آن‏ها بعد از استفاده از این روش به این عقیده دست یافتند که استفاده از این روش مانع عجله و شیوه جنگی (آماده! آتش! هدف!) در گروهشان شد، در حالی که قبلاً آن‏ها در گروه خود به دفعات شاهد چنین تعجیلی بودند.

گوش دادن

به جای شنیدن گوش دهیم!

«چند بار باید حرفی را به تو بزنم؟»؛

«چرا وقتی حرف می‌‏زنم حواست به من نیست؟»؛

«او که همیشه فقط منتظر است حرف خودش را بزند، عجیب نیست حرف تو را نشنیده»؛

«ببخشید، دوباره می‏‌گی چی گفتی؟ اصلاً حواسم به تو نبود»؛

«من که دیگه چیزی برای تو تعریف نمی‌‏کنم»؛

«من اصلاً نشنیدم تو داشتی حرف می‌‏زدی»

حتماً شما هم در مکالمه‏‌هایتان از این قبیل جمله‏‌ها درباره کسانی که درست به حرف طرف مقابل گوش نمی‏‌دهند استفاده کرده‌‏اید. مهارت «گوش دادن» از اساسی‌‏ترین مهارت‏‌های گفت‌‏وگوست. فرق شنیدن با گوش دادن این است که شنیدن فقط عملی فیزیولوژیک است اما در گوش دادن ما تلاش می‏‌کنیم حرف طرف مقابل را ادراک کنیم. واقعیت این است که اگر به توانایی‌‏هایمان خوب فکر کنیم، یادمان می‌‏آید که می‌‏توانیم گوش کنیم و از راه گوش دادن خیلی چیزها یاد بگیریم و به خیلی از ارتباطاتمان قوت ببخشیم. اما خوب فکر کنیم، پیش خودمان بماند، به خاطر بیاوریم که آخرین باری که با دقت کافی به حرف‌‏های دیگری گوش داده‌‏ایم کی بوده است؟ سر کلاس درس، در مدرسه، در دانشگاه، هنگام دیدن برنامه تلویزیونی مورد علاقه‌‏‏مان، چقدر واقعاً با دقت گوش می‏‌کنیم؟ موقع صحبت کردن با دوستان، همکاران و فامیل چگونه گوش می‌‏دهیم؟

شرط خوب گوش دادن این است که ذهنمان را ساکت کنیم، در فکر جواب نباشیم، قضاوت نکنیم، به کارهای دیگرمان فکر نکنیم و حضور ذهن و توجه کافی به گوینده داشته باشیم در گفت‌‏وگو سعی بر آن است که علاوه بر توجه به نیروی متحول‏‌کننده گوش دادن، به خود و درون خود نیز توجه کنیم و ببینیم چگونه آنچه را می‏‌شنویم متناسب با تجربه گذشته دسته‏بندی می‌‏کنیم. آیا می‌‏توانیم از افقی بالاتر روند تفکر خود را نظاره کنیم و سپس در برابر آنچه ناشناخته و نو است سعه‌‏ صدر داشته باشیم. بسیاری اوقات ما موقع گوش دادن توجه و حضور ذهن کافی نداریم، حضورمان بیشتر فیزیکی است و ظاهراً به طرف مقابل نگاه می‏‌کنیم و حرف‌‏ها را دنبال می‏‌کنیم ولی در واقع به مسائل مختلفی فکر می‏‌کنیم.

ما با گوش دادن نیم بیشتر از مسیر گفت‌‏وگوی بالنده را طی می‏‌كنيم. همان قدر که شنیدن حرف دیگران و گوش فرادادن به دیگران مهم است، مخاطب واقعی داشتن هم مهم است و این یعنی مورد توجه قرار گرفتن و شناخته شدن. وقتی که بعد از جست‌‏وجوی بسیار کسی را پیدا می‌‏کنیم که حرف ما را می‌‏شنود، گویی می‌‏فهمیم که به رسمیت شناخته شده‌‏ایم، آن وقت فضای گف‌ت‏وگو برايمان، همانند بازگشت به وطن است و به آن فضا احساس تعليق می‌كنيم.

اگر موقع صحبت كردن، ديگری شنونده خوبی باشد و با صداقت و حضور ذهن گوش كند، كمك می‌كند هر كس خودش باشد و مجبور به نقش بازی كردن نباشد.

پرهیز از شتاب

از شتاب پرهیز کنیم و آرامش داشته باشیم!

شاید همه شنیده باشیم یا حتی خودمان تجربه کرده باشیم که برای از دست ندادن فرصت، گاه آن‏چنان عجولانه عمل می‌‏کنیم که آن فرصت و فرصت‌‏های بعدی را هم از بین می‌‏بریم. برای گریز از اشتباه می‌‏توانیم مهارت دیگری را تمرین کنیم که به ایجاد شرایط امن برای گفت‌‏وگو کمک می‌‏کند. این مهارت «پرهیز از شتاب» است. خیلی وقت‌‏ها از ایجاد فضای امن و آزاد برای اطرافیانمان حرف می‏‌زنیم و مدعی هستیم که برای تـــداوم ارتباط لازم است به چنین فضایی دست یابیم ولی بدون اینکه خیلی متوجه علت آن باشیم برای نزدیک‌‏ترین عزیزانمان این فضا را از بین می‌‏بریم. شاید لازم باشد برای آنکه بتوانیم در فضايی امن و آزاد با نزدیک‌‏ترین کسانمان حرف بزنیم، مشغولیت‏‌های دیگرمان را کنار بگذاریم، فکرمان را رها کنیم و فقط به آن مسئله فکر کنیم، آن هم نه با موضع‌‏گیری شخصی، بلکه برای بررسی آن مــوقعیت یا مسئله، خودمــان را جای دیگری بگذاریم، جای دخترمان، مادرمان، همسرمان، و فکر کنیم که این شرایط یا مسئله برای آن دیگری چه اهمیتی دارد و یا چرا نمی‌‏تواند به راه‏‌حل مناسب دست یابد. آن وقت شاید بهتر باشد که گاهی فرصت دهیم دیگری حرف را شروع کند و ما فقط گوش دهیم. بگذاریم دیگری بداند که ما فقط می‏‌خواهیم گوش کنیم و نظر او را در مورد مسئله‌‏ای که خیلی ذهنش را مشغول کرده بدانیم، بدون اینکه بخواهیم مثل یک شاگرد اول کلاس پاسخ‌‏هایمان را قبل از اینکه صورت مسئله را متوجه شده باشیم، از حفظ و به ترتیب بیان کنیم.

فرض کنید دختر شما از اینکه در امتحان‏‌هایش چندان موفق نبوده خیلی ناراحت است. اگر شما به عنوان یک مادر در ایجاد شرایط بهتر درس خواندن به او کمک کنید، قدم بهتری در جهت حل مشکل برداشته‌‏اید، تا اینکه او را سرزنش و سهل‏‌انگاری‏‌هایش ‏را به او گوشزد كنيد.

زندگی امروزی باشتاب پیش می‏‌رود و گاهی ناگزیریم برای حل مسائل به سرعت راه‌‏حل پیدا کنیم، اما خیلی وقت‏‌ها خــود همین عجله باعث پیدایش مشکلاتی می‏‌شود و مجبور می‌‏شویم برای رفع آن‏ها نيز به اولین راه‌‏حل‏‌هایی که به نظرمان می‌‏رسد، چنگ بزنیم و این ماجرا سلسه‌‏وار ادامه پیدا می‏‌کند. در واقع ورود زودهنگام به عرصه عمل باعث شتاب‏زدگی می‌‏شود. مثلاً وقتی در جمعی مسئله‌‏ای مطرح می‏‌شود، معمولاً یک نفر به‌سرعت شتاب‏زده خواهد گفت: «با این مسئله چه کار می‏‌خواهیم بکنیم؟» و با طرح سؤال گفت‌‏وگو درباره اصل مسئله متوقف و ارائه نظرهای مختلف برای حل مسئله شروع می‏‌شود. در این حالت ممکن است در رسیدن به نتیجه تسریع شود، ولی مانعی می‏‌شود بر سر راه گفت‌‏وگو و تعمق در اطراف مسئله و درک نظرهای دیگران، که می‏‌تواند مبنای محکمی را برای تصمیم‌‏گیری ایجاد کند. شاید بهتر باشد لحظه‌‏ای خودمان را از این گردونه بیرون بکشیم، به آن نگاه کنیم و با کمی تأمل راه‏‌حل‏هایی بیابیم که بتواند مشکلات را عمیق‌‏تر، بهتر و انسانی‌‏تر حل کند و ما را در کنار یکدیگر آسوده‌‏تر و خوشحال‏‌تر نگه دارد.

جویایی

همیشه جوینده باشیم!

در هنگام گفت‏‌وگو طرح یک سؤال ساده و صادقانه بسیار تأثیر خوبی بر طرف مقابل دارد و علاقه شنونده را نسبت به موضوعی که طرف مقابل مطرح کرده است، نشان می‏‌دهد و باعث تفاهم بهتر می‏‌شود. «جویایی یا جویندگی» یکی از مهارت‏‌های گفت‏‌وگوست که عمل به آن نیاز به دقت و توجه بسياری دارد، چون ممکن است توهم دخالت در کار را برای مخاطب ایجاد کند. هم‏چنین باید توجه داشت که خودمان هم به بهانه جـــویندگی به دنبال سردرآوردن از گوشه‌‏های امن و حیات خلوت ذهن دیگران نباشیم.

جویایی یا جویندگی را می‏‌توان به معنای جویا شدن از احوالات دیگری دانست.

قصد جویایی، فهمیدن است جهت بهبود روابط و نه کنجکاوی و پیدا کردن نکاتی برای کوبیدن طرف مقابل. قصد جویایی، تلاش برای یافتن مشترکات است. مشترکاتی که زمینه ارتباط و هم‌فکری انسان‏‌هایی را فراهم می‏‌کند که بــا هم در راه هدفی و یـــا انجام کاری تلاش می‏‌کنند.

علاوه بر این، جویایی مثل یادگیرنده بودن است، چون با آگاهی یافتن از اینکه برداشت انسان از واقعیات و یا از دیگران تنها بخشی از حقیقت آن است، لازم است در جهت تکمیل برداشت خود، جویا شویم و تلاش کنیم با جنبه‌‏های دیگری از واقعیت و یا با خصوصیات دیگری از افراد آشنا شویم.

ناظر خویش بودن

بر خویشتن خویش ناظر باشیم!

در تمام تعالیمی که بر تعالی روح انسان تمرکز دارند یکی از نقاط مشترک، آن است که به انسان تأکید می‏‌کنند که بازنگری بر اعمال خود را فراموش نکند. شاید همه ما به یاد داشته باشیم دوران خوش کودکی را که شب هنگام، در وقت خواب اتفاق‏‌های روز خود را مرور می‏‌کردیم و به خاطر کارهای اشتباهی که انجام داده بودیم، مخفیانه اشک می‌‏ریختیم و از خدای خودمان، که در عالم کودکی چه با خلوص می‌‏توانستیم او را صدا بزنیم و بــدون واسطه با او راز و نیاز کنیم، طلب مغفرت می‏‌کردیم و نیز نگران از اینکه فردا مادرمان یا دوستمان که او را آزرده بودیم هم ما را خواهد بخشید یا نه، به خواب می‌رفتیم. بزرگ‏تر که می‌‏شویم، دعاهایمان کم‏رنگ‌‏تر می‏‌شود و بی‌‏واسطگی رابطه خودمان با خودمان و با خدا و دیگران که در دوران کودکی داشتیم از ما دور می‌‏شود و نتیجه آن فراموش کردن این مهارت است. «بر خویشتن خویش ناظر بودن» آخرین مهارتی است کـه بــرای ایجاد گفت‌‏وگوی بالنده به آن می‌‏پردازیم. این مهارت را می‏‌توان مجموع همه مهارت‏‌های دیگر دانست. شاید بتوان این مهارت را با مهارت «به تعلیق در آوردن فرضیات» بسیار نزدیک دانست. اگر بتوانیم این ویژگی‏ را در وجود خود بازآفرینی کنیم یکی از مهم‏ترین مهارت‌‏های گفت‌‏وگو را به‌‏دست آورده‏‌ایم.

برای باز‏آفرینی این مهارت، به آگاهی مدام نیاز داریم؛ آگاه بودن به خود و آنچه انجام می‌‏دهیم. درست همان موقع که در گفت‌‏وگویی شرکت می‏‌کنیم و از آرای خود حرف می‌‏زنیم یا از دیگری در مورد عقایدش سؤال می‏‌کنیم و حتی وقتی در سکوت به حرف‏‌های دیگران گوش می‌‏دهیم، باید سعی کنیم که به آنچه انجام می‌‏دهیم دقت داشته باشیم. گویا خود را از خود جدا می‏‌کنیم و از بالا به خود نگاه می‏‌کنیم. بر خویشتن خویش ناظر بودن مثل این است که در لحظه‌‏ای که در ارتباطی قرار می‏‌گیریم، به‏ خاطر داشته باشیم که در مورد هر موضوعی که با دیگران ارتباط برقرار می‏‌کنیم همه چیز را نمی‌‏دانیم و موضع یادگیرندگی داریم. در اين حالت به خود یادآوری می‏‌کنیم که به دیگری احترام کامل بگذاریم زیرا ذات ‏انسانی شايسته احترام است و ذهـــن‏ خــود را بــــاز می‏‌گذاریم تا نظرهای دیگران را بی‌قضاوت‏‌های آنی گوش کنیم و آمادگی دریافت نظرهای جدید را داشته باشيم. همچنین به خود یادآوری می‏‌کنیم که باید صداقت داشت و از دل سخن گفت و هنگام گوش دادن به آنچه دیگری می‏‌گوید توجه كرد. نیز به خود یادآوری می‏‌کنیم که گفت‌‏وگوی موفق بدون شتاب پیش می‌‏رود و همیشه فرضیات قبلی ما تمام و کمال درست نیست و نمی‌‏توان بر اساس داشته‌‏های قبلی همه اتفاقات و حرف‏‌ها را تفسیر کرد. وقتی بر خویش ناظریم به یاد داریم که به شکل سازنده‌‏ای از نظرهای خود دفاع کنیم و برای روشن بودن حرف‌‏هایمان ریشه‏‌های فکری‏مان را درباره آن مـوضوع بیان کنیم و برای رسیدن به درک متقابل از احوالات و آرای دیگران جویا بشویم.

بر خویشتنِ خویش ناظر بودن، آگاه بودن از خود است و توجه به آن است که آیا در طول گفت‌‏وگو چه با دیگری چه با خود، چه با طبیعت و چه با خدای خود، همه مهارت‏‌های گفت‌‏وگو را در خود فعال و پویا نگه می‌‏داریم.

تعلیق باورها

فرضیات خود را به تعلیق در آوریم!

هرکس دارای تصورات و فرضیه‏‌های خاصی نسبت به زندگی و محیط پیرامون خویش است. وجود این تصورات و فرضیه‌‏ها امری ضروری و لازم است. زیرا امکان فعالیت انسان را در محیط فراهم می‏‌كند و تنظیم‏‌کننده اعمال و رفتار انسان نسبت به دیگران است. اما گاه، تصورات و فرضیه‌‏های انسان، لباسی از تفسیرهای ذهنی بر تن واقعیت‌‏های جهان خارج می‏‌پوشاند، در آن صورت است که مشکل‏‌آفرین می‏‌شود.

آرای مختلف فردی، تفسیرها و فرضیه‌‏های ذهنی در صورت آگاهی نداشتن آن‏ها، مواد منفجره سوء تفاهمات و مشاجرات بی‌‏پایان خواهند شد. اولین قدم در این راه درک و شناخت فرضیات خود است. وقتی آن‏ها را شناختیم، می‌‏توانیم آن‏ها را تغییر دهیم و با خود بگوییم: من تا کنون این چنین فکر می‌‏کردم، اما ممکن است اشتباه کرده باشم، اینک آماده هستم، افکارم را ارزیابی کنم و ببینم باز هم آن‏ها را تأیید می‏‌کنم يا نه.

در زندگی روزمره کمتر متوجه می‏‌شویم که عینک خاصی را به چشم زده‌‏ایم که ادراک و برداشت‏‌های ما را، با قاطعیت شکل می‌‏دهد و آن‏ها را محدود می‏‌کند، زیرا این نوع برداشت در طول زندگی و از دوران کودکی در ما نفوذ کرده است. ارزیابی‏‌های سریع، برخوردهای سریع و جهت‏‌گیری‏‌های فوری در زندگی، احساس امنیت به وجود آورده است و تنها در صورتی که بفهمیم به چه میزانی وابسته به آن‏ها هستیم قادر خواهیم بود در آن‏ها تجدید نظر کنیم و تله‌‏های فکری را کنار بگذاریم.

«این بهتر است یا آن»؛ «کدام یک بزرگتر است؟»؛ «کدام زیباتر است؟»؛ «چه چیز خطرناک‏تر است؟»؛ «چه کسی سریع‌‏تر یا کندتر است؟»؛ «تأثیر من چگونه است؟»

بدین ترتیب با ردیفی از ارزیابی‏‌های روزانه به سر می‌‏بریم. آگاهانه یا ناآگاهانه درباره داده‌‏های بی‌‏شماری تصمیم می‏‌گیریم، انتخاب می‌‏کنیم، واقعیت را آن طور که مناسب می‌‏دانیم، می‌‏سازیم و متوجه نمی‏‌شویم که این‏ها ساختارهای خودمان است. تصمیمات و اعمالمان به وسیله ارزیابی‌‏ها و تصورهای خـاص ما از جـهان که بر روی واقعیات عینی پرده افکنده‌‏اند، تعیین و اجرا می‏‌شوند.

 به‏‌وسیله گفت‌‏وگو می‏توان این عکس‌‏العمل‏‌های ناخودآگاه، اتوماتیک و زنجیروار را که در اثر الگوهای ذهنی به وجود آمده‌‏اند، شکست. این کار در آرامی و شتاب نداشتن و دقت و توجه ‏کافی امکان‏پذیر است. در چنین صورتی می‏‌توان به روند تحول امیدوار بود و هوای تازه را استشمام کرد که در اثر دیدگاه‌‏های جدید به وجود می‌‏آید.

برای اینکه بتوانیم کمتر دیگران را قضاوت کنیم و براساس پیش‌‏فرض‌‏های خود آن‏ها را رد یا تأیید نکنیم، لازم است تمرین‏‌هایی را انجام دهیم و اگر به یادآوریم که قضاوت‏‌های بی‌‏اساس و نابجا و شتاب‏زده‏ی دیگران چه تأثیری بر ما داشته است، شاید کمكمان کند تا از این کار در مورد دیگران بپرهیزیم. این مهارت حتی موجب می‌‏شود ما نسبت به خود قضاوت واقعی‏‌تری داشته باشیم و شأن انسانی و هویت خود را به عنوان یک انسان متکامل و بالنده از ذهنیات و آرای خود متمایز بدانیم.

جانب‌داری سازنده

از نظر خود جانب‏داری کنیم!

در جانب‏داری سازنده، می‌‏توانیم رأی و نظر داشته باشيم و در عین حال آماده باشیم تا تصوراتی را که مبنای نظر و موضع ماست، ارزیابی کنیم. به این ترتیب که وقتی از موضوعی صحبت می‏‌کنیم، تنها نتیجه نهایی نظر را بیان نکنیم بلکه ریشه فکر خود را نیز بیان کنیم. در این صورت علت ابراز عقیده ما روشن می‌‏شود و  در دفاع از آرای خود بدون خشونت رفتار می‏‌کنیم. احترام گذاشتن به دیگری به معنای آن نیست که انسان خود را با آن چه دیگری می‏‌گوید، وفق دهد و از نظر خود صرف نظر کند. چنین کاری نوعی تسلیم و دنباله‏‌روی است که با روح گفت‌‏وگو منافات دارد. در گفت‏‌وگو باید دو طرف فرصت بیان دغدغه‏‌ها و ریشه افکارشان را پیدا کنند. یادمان باشد اگر کسی حدود فکری خود را شناخته باشد و بتواند به طور سازنده از آن جانب‏داری کند، در آن صورت می‌‏تواند با دیگران هم ‏احساس شود. و کسی که خود را نیافته باشد، در برابر دیگران حالت دفاعی به خود می‏‌گیرد.