کانون گفت‌وگو برای گسترش و ترویج دیالوگ فعالیت می‌کند.

الگوهای گفت وگو با ادیان

متنی که در ادامه می‌خوانید نوشته والسون تمپو است که در بیست و سومین شماره از ماهنامه اطلاع‌رسانی «اخبار ادیان» ویژه تابستان ۱۳۸۶ به چاپ رسید. والسون تمپو، متاله مسیحی اهل هند و عضو موسسه ملی آموزش اقلیت‌ها و مسئول کمیته ملی بازبینی متون آموزش دینی هندوستان است.

 

عمل گفت‌وگو نوعی ارتباط آمیخته با تعهد به مفهوم «غیریت» است. غیریت نیز به نوبه خود در دو قالب اصلی جلوه می‌کند: غریبه و همسایه. با این همه آنچه مقدم بر گفت‌وگوست «غیر» یا «دیگری» نیست بلکه گونه‌ای حالت روحی و معنوی است. آنگاه که حالت کین‌ورزی در وجود ما حادث شود، «دیگری» را به یک غریبه بدل می‌کند. در چنین حالتی غریبه به راحتی و به سرعت به دشمن مبدل می‌شود. متقابلا آنگاه که حالت مهرورزی در جان‌ها جوانه بزند «دیگری» ابتدا به یک همسایه و سپس به یک برادر یا خواهر تبدیل خواهد شد. حاصل آنکه دو سنخ از گفت‌وگو می‌توان فرض کرد: گفت‌وگوی برخاسته از کین‌ورزی و گفت‌وگوی ناشی از مهرورزی. نزاع و کشمکش نیز خود نوعی گفت‌وگوست اما گفت‌وگویی که حاصل نفرت و کینه است. این نوع گفت‌وگو، همسایه را به غریبه بلکه دشمن مبدل می‌کند. بر همین قیاس حسن ظن نیز نوعی گفت‌وگوی بدون کلام است که آدمی را از خوی خصومت دور می‌کند و دشمن را به همسایه و حتی به برادر تبدیل می‌کند. بر حسب این مبنا گمان می‌کنم دو گونه گفت‌وگو قابل تصور است: گفت‌وگوی غریبه‌ها و گفت‌وگوی همسایه‌ها.

گفت‌وگوی غریبه‌ها

گفت‌وگوی غریبه‌ها خود بر دو قسم است:

1. الگوی بازاری گفت‌وگوی ادیان: تبلیغات، شاخص و شناسه بازار است. در این الگو از گفت‌وگوی ادیان، انگیزه اصلی و اولیه تبلیغ کالای دینی متعلق به خود است. به طور کلی تبلیغات، جزئی از فرآیند گفت‌وگوست چراکه تبلیغ موثر مستلزم شناخت ذائقه و طبع عمومی مردم است. تو گویی تبلیغات، قاب گرفتن و شکل تزئین شده گفت‌وگوست. لازمه تبلیغات گفتن و شنفتن است، اما گفتن و شنفتنی که جدا از هم‌اند، در حالی که گفت‌وگوی حقیقی جمع میان این دو است. در بازار با مشتری سخن گفته می‌شود اما سخن او شنیده نمی‌شود. آن دسته از گفت‌وگوهای دینی که آنقدر فروتنی ندارند که با ذهن گشوده و در فرآیندی مستمر و رو به کمال به سخن دیگری گوش بسپارند، بی‌گمان از جنس گفت‌وگوهای مدل بازاری هستند.

2.الگوی قهوه‌خانه‌ای گفت‌وگوی ادیان: این الگو گونه دیگری از همان گفت‌وگوی غریبه‌هاست که البته کمابیش دوستانه‌تر و به درجاتی پیشرفته‌تر است. این الگو بیشتر به یک تفنن نخبه‌گرایانه شباهت دارد و معمولا به تحول در واقعیات حاد و ملموس جهان نمی‌انجامد. حتی وقتی که بنا به شرایط خاص گفت‌وگو ضرورت پیدا می‌کند این نوع گفت‌وگو اساسا انگیزه و میل به تاثیر در واقعیت را ندارد. آنچه در این الگو از گفت‌وگو اهمیت دارد صرفا رعایت نزاکت به هنگام ارائه استدلال‌ها و نیز رعایت تشریفات و حفظ وقار و متانت است نه چیزی بیشتر. در چنین چارچوبی، نفس گفت‌وگوی دینی عین هدف است و از گفت‌وگو هدفی غیر از خود گفت‌وگو مراد نمی‌شود. فقط می‌خواهد دیگری را تحت تاثیر قرار دهد نه اینکه وضع موجود را بهبود بخشد یا دست در دست دیگری بگذارد تا به اتفاق به آینده‌ای بهتر برسند.

در هر دو الگوی فوق طرفین گفت‌وگو به هنگام آغاز، غریبه‌اند و به هنگام خداحافظی هم همچنان غریبه خواهند ماند. اغلب به غلط تصور می‌شود که گسترده شدن دوستی‌ها گام نخست در تفاهم دینی است. به همین خاطر است که در مناطقی از آفریقا و آسیا به رغم آنکه مذاکره کنندگان دائم در گفت‌وگو با یکدیگرند، اما خصومت‌های فرقه‌ای روز به روز حادتر می‌شود.

گفت‌وگوی همسایه‌ها

در این الگو وقتی ما وارد عرصه گفت‌وگو می‌شویم خود را همسایه طرف مقابل فرض می‌کنیم. به تعبیر بهتر، می‌دانیم که نسبت به هم غریبه‌ایم اما به حکم ضرورت و نیاز باید همسایه بشویم. این نوع گفت‌وگو فقط به کسانی که واقعا همسایه‌اند اختصاص ندارد، غریبه‌ها را هم به گفت‌وگو می‌گیرد، اما نمی‌خواهد غریبه را همیشه غریبه نگه دارد. جوهر همسایگی عبارتست از: «بودن با»، اما این «بودن با» مفهومی، فیزیکی، مادی یا جغرافیایی ندارد، بلکه وضعیتی روحی یا روانی است. به این اعتبار بوستان زندگی وقتی زیبا و چشم‌نواز می‌شود که تکثر مذهبی پذیرفته شود. در غیر این صورت ادیان چیزی نخواهند بود جز مشتی خار مغیلان. همسایگی البته چیزی دادنی نیست، بلکه باید آن را ساخت، پروراند و محافظت کرد. گفت‌وگو ابزار کارآمدی برای نیل به این مقصود است.

آنچه فضای بین ادیان را تیره و تباه می‌کند این پیش‌فرض است که این عرصه، ساحت قدرت‌نمایی و زورآزمایی است، اما درست به عکس، گفت‌وگو فعالیتی از جنس مهرورزی است.

همسایه در لغت به معنای کسی است که در نزدیک ما ساکن است. آنچه اصل است تا ما کسی را همسایه خود بدانیم دین او نیست بلکه نزدیک بودن اوست. گفت‌وگو به عنوان کنشی همسایه‌وار یک هدف روشن دارد: غلبه بر غربت و بیگانگی و نیز از میان برداشتن ناهنجاری‌هایی که این غربت می‌آفریند. ما معمولا چیز زیادی درباره درباره دین دیگران نمی‌دانیم. سهل است که حتی در باب دین خودمان هم اطلاعاتمان خیلی ناچیز است. ولی با این وصف به خود اجازه می‌دهیم که دین همسایگان خود را سراسر ضلالت و ظلمت خطاب کنیم و به دینداری آنها به چشم سوءظن نظر کنیم. پیش‌داوری، شناخت تحریف شده‌ای است محصول مستقیم غربت و بیگانگی.

عالم همسایگی، عالم کودکان است! در مورد بزرگسالان شاید شک و شبهه‌ای باشد، اما هیچ تردیدی نداریم که کودکان نسبت به همدیگر اصلا حس غریبگی ندارند. شاید همانطور که مسیح گفته است: اگر می‌خواهیم گفت‌وگوهایمان کنشی همسایه‌وار باشد باید به عالم کودکی رجعت کنیم و کودک باشیم. کودکان همیشه برای گفت‌وگو کردن آماده و مهیا هستند چرا که رها از رسارت عادات و پیشداوری‌ها زندگی می‌کنند. کودکان نماد آشکار همسایه‌گی‌اند. آنچه برای ایشان مهم است نیازهایشان است، اما بزرگسالان گاه کودکان را ضایع می‌کنند، چون می‌خواهند توجه و تمرکزشان را از «نیازها» به «امیال» منحرف کنند. گفت‌وگو بر مدار نیازها منطقا نمی‌تواند عملی صرفا لفظی و زمانی باشد. لذا حساسیت بر روی نیازها لاجرم ما را به سمتی سوق می‌دهد که از گفت‌وگوی کلمات عبور کنیم و به گفت‌وگوی اعمال برسیم.

نکته آخر اینکه همسایگی عرصه بازی قدرت نیست بلکه صحنه ابراز مهر است. آنچه فضای بین ادیان را تیره و تباه می‌کند این پیش‌فرض است که این عرصه، ساحت قدرت‌نمایی و زورآزمایی است، اما درست به عکس، گفت‌وگو فعالیتی از جنس مهرورزی است. مهر و عشق نوری است که در پرتو آن حقیقت را بهتر می‌توان دید. حق آن است که غریبه، یک همسایه بالقوه است و همسایه نیز به نوبه خود یک دوست بالقوه. در عالم همسایگی است تفاوت‌ها می‌توانند به نحو هماهنگ و موزون، همزیستی داشته باشند. به این ترتیب، گفت‌وگوی همسایه‌ها، گفت‌وگویی صادقانه، مبتنی بر مهر و به دور از قدرت‌نمایی است. بیراه نخواهد بود اگر این الگو از گفت‌وگو را پاکیزه‌ترین و موفق‌ترین الگوی برای گفت‌وگو میان ادیان بدانیم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.