عبدالله نصری گفت: گفتوگو در وجود امام موسی صدر نهادینه شده است و این گفتوگو، فرهنگی است که ریشه اش تفکری دینی است و این تفکر دینی هم مبتنی بر خوانش او از آیات قرآنی است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی کانون گفتوگو، دکتر عبدالله نصری، عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی در چهل و دومین جلسه از سلسله درسگفتارهای اندیشه و عمل به موضوع «منطق گفتوگو در اندیشه امام موسی صدر» پرداخته است. مشروح سخنان این درسگفتار را که ۱۲ تیر ماه ۱۳۹۶ در مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر برگزار شد، در ادامه می خوانید.
فایده و ضرورت گفتوگو
با مطرح شدن مفهوم گفتوگو، پرسشهایی در باب آن ایجاد میشود؛ از جمله: ضرورت گفتوگو چیست؟ گفت وگو چه فوایدی دارد؟ روش گفتوگو چیست؟ با چه کسانی باید گفتوگو کرد؟ آیا گفتوگو مرز و محدودیت دارد؟ با چه کسی گفتوگو کنیم؟ اوضاع اجتماعی و مقتضیات زمان این مسئله را مشخص میکند یا بهطور مطلق میتوان با هرکس گفتوگو کرد؟ تا کجا باید گفتوگو کرد؟ در باب چه موضوعاتی میتوان گفتوگو کرد و در چه موضوعاتی گفتوگو ضرورت دارد؟ عوامل تحقق منطق گفتوگو چیست؟ چرا بعضیها اهل گفتوگو هستند و بعضیها نیستند؟ چه عواملی موجب میشود که انسانی اهل گفتوگو باشد؟ موانع منطق گفتوگو چیست؟
پرسش اول و دوم در میان این پرسشها اهمیت دوچندان دارد. دربارۀ فایده و ضرورت گفتوگو موضوعات زیر شایان توجه است:
یکم: با گفتوگو عقاید خود را به دیگری ارائه میدهیم و متقابلاً با عقاید دیگری آشنا میشویم.
دوم: با گفتوگو به وجوه اشتراک یا اختلاف در مواضع و دیدگاهها و تفکرمان با دیگری دست مییابیم.
سوم: با گفتوگو ضعف و قوت دیدگاههای خود و دیگری را درمییابیم که بدون گفتوگو این امر امکانپذیر نیست یا اینکه دشوار است؛ بهویژه، در موضوعات سیاسی-اجتماعی گفتوگو از این حیث بسیار اهمیت دارد.
چهارم: با گفتوگو با دیگری ارتباط عاطفی برقرار می کنیم و این امر مانع برخی سوءتفاهمات است. در بادی امر با گفتوگو به دنبال اندیشه هستیم، اما باید متوجه باشیم که ما آدمیان با تمام شخصیتمان و با تمام وجودمان ظاهر میشویم. اینگونه نیست که وقت اندیشیدن، عواطفمان را کنار بگذاریم. در تاریخ تفکر به ندرت فیلسوفی را پیدا میکنیم که زیِّ او در فلسفه، عقل محض بوده باشد.
پنجم: گفتوگو برای حل مشکلات اهمیت دوچندانی دارد.
فرهنگ گفتوگو در رفتار امام صدر
با نظر به موارد و با بررسی شیوۀ امام موسی صدر در جامعه می توانیم بگوییم که گفتوگو برای امام موسی صدر، برخلاف دیگران، روش نیست؛ بلکه فرهنگ است. اگر گفتوگو را روش بدانیم، فقط در مواقع نیاز از آن استفاده میکنیم. اما اگر گفتوگو فرهنگ تلقی شود، یعنی در وجود ما نهادینه شود، دیگر اینگونه نیست که گاهی اهل گفتوگو باشیم و گاه نه. لذا، گفتوگو برای امام موسی صدر روش نیست؛ بلکه فرهنگ است که در وجود او نهادینه شده است. برای تبیین موضوع چند مورد را ذکر می کنم:
۱. ایشان در مواجهه با این پرسش که:«صلح و گفتوگو در دین اسلام چه جایگاهی دارد؟» آیات ۱۵ و ۱۶ سورۀ مائده را مثال میزند که: «يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِمَّا كُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَ يَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُبِينٌ.» سپس، توضیح می دهد که این آیه بر همۀ رسالتها و کتاب های آسمانی صادق است و همۀ ادیان الهی دو هدف مهم داشتند: یکی صلح و دیگری خارج کردن مردم از تاریکیها به سوی نور. در توضیح معنای تاریکی میگویند که این تاریکی معنای اعمّی دارد: تاریکی ایجادشده از نادانی، بیماری، تنگدستی و عقب ماندگی که به سوی نور، دانش، تندرستی و پیشرفت میرود. در اینجا خوانش او از آیات قرآنی در خور توجه است.
۲. ایشان آیۀ ۶۴ سورۀ آلعمران در قرآن را دربارۀ گفتوگو معرفی میکند:«قُل يا أَهلَ الكِتابِ تَعالَوا إِلىٰ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَ بَينَكُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشرِكَ بِهِ شَيئًا وَ لا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِن دونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقولُوا اشهَدوا بِأَنّا مُسلِمونَ.» پس از بیان این دو آیه، ایشان می گوید که گفتوگو به منظور رسیدن به راه حلی برای مشکلات است.
بنابراین، گفتوگو در اسلام برای برقرارشدن صلح است و نه چیز دیگر. ایشان در این عبارت اولاً، هدف گفتوگو را معیّن می کند؛ ثانیاً، بر این نکته تأکید می کند که راه حل رفع مشکلات گفتوگوست.
با توجه به همین مسئله و سیر و سلوک عملی ایشان است که گفتوگو در مقام عمل هم تحقق پیدا میکند. به بیان دیگر، منطق گفتوگو وقتی به صورت فرهنگ در وجود ایشان تجلی می یابد، مبتنی بر اصول و زیرساختهایی است. ایشان می گوید شعار من این است: «ادعُ إِلىٰ سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِالَّتي هِيَ أَحسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعلَمُ بِالمُهتَدينَ.» یعنی اگر بخواهید منطق گفتوگو داشته باشید و بخواهید مردم را به راه الهی، راه تحقق عدالت، پیشرفت، نور، دانش و صلح، دعوت کنید، اول باید هدفتان «ادعُ إِلىٰ سَبيلِ رَبِّكَ» باشد. ایشان معتقد است که شیوۀ این دعوت نیز در این آیه بیان شده است: «بِالحِكمَةِ وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِالَّتي هِيَ أَحسَنُ»؛ یعنی این گفتوگو پشتوانه و شیوهای دارد که همان حکمت و موعظۀ حسنه و مجادله به اَحسن است.
نتیجه آنکه گفتوگو در وجود امام موسی صدر نهادینه شده است و این گفتوگو، فرهنگی است که ریشه اش تفکری دینی است و این تفکر دینی هم مبتنی بر خوانش او از آیات قرآنی است.
مواجهه با فرهنگهای بیگانه
گفتوگو همواره با دیگری است. در دورۀ جدید، جهان اسلام با مدرنیته روبهرو شده است و اندیشمندان مسلمان دستِکم ۱۵۰ سال است که با دنیای متجدد مواجهه پیدا کردهاند. در این موقعیت، یکی از مسائل اساسی، چگونگی نگاه ما به فرهنگهای بیگانه است. امام موسی صدر معتقد است که مواجهه با فرهنگهای بیگانه جای نگرانی ندارد و براساس سیرۀ ائمه و بهخصوص سیرۀ امامصادق(ع)، باید با این فرهنگها آشنا شد. او آگاه است که همعصرها و همنسلهای او با فرهنگهای بیگانه مخالفت میکنند و پیشنهاد میدهد که ریشههای این نوع موضعگیریها بررسی شود.
نظر ایشان این است که مخالفان فرهنگهای بیگانه سه دلیل داشته اند:
اول، در مبادی فکری و اعتقادی فرهنگ جدید تردید دارند و نگراناند؛ یعنی فرهنگهای بیگانه را نمیتوانند دربست بپذیرند و معتقدند که در فرهنگها و اندیشههای بیگانه هم مطالب صحیح هست، هم مطالب خطا و تردیدی که در این زمینه دارند، برایشان نگرانی ایجاد کرده است.
دوم، معتقدند که این فرهنگها نه تنها با فرهنگ اسلامی هماهنگی و تناسب ندارد، بلکه تعارض هم وجود دارد؛ در حدیکه برخی از اجزای این فرهنگها با احکام اسلامی منافات دارد. پس چگونه میتوانیم آنها را بپذیریم؟
سوم، این افراد، نگران نفوذ فرهنگ بیگانه و از بینرفتن شخصیت اسلامی هستند.
ایشان پس از بیان این سه مسئله، موضع خود را در مقابل این سه نوع تردیدِ مخالفان اینگونه بیان میکند:
حقیقت این است که عذر اول و دوم در محکمۀ حق و علم محکوم است؛ زیرا میتوان با مراقبت و بررسی دقیق فرهنگ جدید، ضعفهای آن را برطرف کرد و با تهذیب محتویات آن، هماهنگی و تناسب آن را با فرهنگ اسلامی نگه داشت.
امروزه در جامعۀ ما کسانی معتقدند که فرهنگ غرب «کُل» نیست؛ بلکه «کُلّی» است. «کل» یعنی مجموعهای که دارای اجزاست. وقتی با «کُل» مواجه میشوید، میتوانید اجزایی را کنار بگذارید؛ اما «کُلّی» امر بسیط و واحد است که باید همۀ آن را پذیرفت یا همۀ آن را رد کرد. کسانی امروز معتقدند که فرهنگ غربی در جامعۀ ما «کُلّی» است نه «کُل» و بعضی از مقولاتی را که امروز با آنها مواجه هستیم، از باب «اکلِ میته» میپذیریم؛ مانند سینما، تفکیک قوا، قانون اساسی یا پارلمان.
نگاه دیگر این است فرهنگ غرب «کُل» و دارای اجزاست و می توان از برخی از اجزای غرب استفاده کرد. به نظر میرسد که مواجهۀ امام موسی صدر با غرب و فرهنگ غرب این گونه است. عبارات امام موسی صدر دربارۀ این موضوع، به ما نشان میدهد که غربشناسی امام موسی صدر چگونه است. او غرب را کُل میداند نه کلی. لذا، معتقد است که ما میتوانیم با فرهنگ غرب مواجهۀ منطقی پیدا کنیم و دست به انتخاب بزنیم؛ اجزایی را بپذیریم و اجزایی را هم کنار بگذاریم.
آیا فرهنگهای بیگانه میتوانند در شخصیت اسلامی عدهای از تازهمسلمانها، با تأکید روی تازهمسلمانبودن این افراد، نفوذ کنند؟ امام موسی صدر در اینباره نیز معتقد است که ترس از حذفشدن شخصیت اسلامی، مسئلهای مقطعی است و به دورۀ کوتاهی محدود میشود؛ لذا نمیتواند عذر موجهی برای همۀ احوال و زمانها باشد.
مخاطبشناسی در گفتوگو
امام موسی صدر عقیده دارد که با بیگانگان هم باید گفتوگو کنیم. ایشان معتقد است که مسلمانها باید هم به امور خود و هم به امور اهلکتاب اهتمام بورزند. این امر رسالت مسلمان است و لازمۀ تحقق آن، گفتوگوست. اینگونه نیست که بگوییم مسلمانها به گفتوگو با خود نیاز ندارند و فقط به گفتوگو با فرهنگهای بیگانه نیاز دارند. امام موسی صدر اندیشمندی است که با مسائل عینی جامعۀ خود مواجهه دارد؛ جامعهای که با فِرَق و مذاهب مختلف در کنار هم زندگی میکنند و حتی گاهی با هم میستیزند. امام موسی صدر در این موقعیت بهسرمیبرد و در این بستر، اندیشههای خود را بیان میکند. وقتی از ایشان سؤال میکنند که در باب تعدد فِرَق و فرقهگرایی در لبنان چه روشی را پیش میگیرید، ایشان پاسخ میدهد که پیروان همۀ مذاهب را دعوت خواهم کرد که توانمندیهای خود را در سازندگی و فعالیتهای مثبت بهکار گیرند. فرقهای پیشرفت خواهد کرد که آیینش با تحولات زمانه همراه باشد و از راه اجتهاد دینی راهکارهای بهتری برای حل مشکلات این روزگار ارائه دهد.
ایشان نمیگوید که همۀ فِرَق حقاند و نمیخواهد از پلورالیسم حقانیت دفاع کند. امام صدر معتقد است که فرقهای میتواند پیشرفت کند که آیینش با تحولات زمانه همراه باشد و از راه اجتهاد دینی بهترین راهکارها را ارائه دهد. همۀ فرقهها فعالیت میکنند؛ ولی باید دانست که سرانجام آن فرقهای پیروز است که با تحولات زمانه پیش رود.
زمانی قصد داریم که بدون توجه به مخاطب گفتوگو کنیم، زیرا اعتقاد داریم حرف ما حق است و باید آن را بیان کنیم. اما امام موسی صدر در گفتوگو مخاطبشناس است و در عمل نشان میدهد که منطق گفتوگو باید بر مخاطبشناسی مبتنی باشد. او در جایی میگوید:«در برخورد با جوانان هم از شیوۀ تسامح استفاده میکنم هم از نصیحت.» منظور این است که مطلب حق را بیان میکند، اما از شیوۀ تسامح نیز استفاده میکند؛ همانگونه که در فرهنگ اخلاق اسلامی مقولۀ غمضعین را داریم. معنای تسامح نیز این نیست که بر حق پا بگذاریم یا حق را نادیده بگیریم. امام موسی صدر، بهدنبال آنچه نقل شد، عبارت بسیار زیبایی میگوید: «من در مواجهۀ با جوانان چشمی را باز میکنم و چشم دیگر را میبندم.» یعنی با دو چشمم نگاه نمیکنم که عیبهایشان را ببینم بلکه با یک چشم محاسنشان را میبینم، اما هنگام دیدن عیبهایشان، چشم دیگرم را میبندم. این همان مخاطبشناسی است که امام موسی صدر دارد.
اصول و روش گفتوگو
آرامش در گفتوگو و سخنگفتن، عصبانینشدن، با صراحت سخنگفتن، پنهانکارینکردن، با شفافیت اعلام موضعکردن، شرحصدرداشتن و از همه مهمتر، مدیریت خود، از اصولِ روش گفتوگوست. در روش گفتوگو مهم است که انسان در همهچیز اظهارنظر نکند.
نمونۀ عینی این اخلاق، در زندگی امام موسی صدر مشاهده میشود. ایشان زمانی بحثی در باب کرامت انسان مطرح میکند و در آن بحث، از حبنفس سخن میگوید که این غریزه در انسان، او را به حرکت و تکاپو درمیآورد. وی در ضمن این بحث میگوید: «این را نیز انکار نمیکنیم که ممکن است بتوان با فشار و اجبار، سطح زندگی انسان را ارتقا بخشید، اما بر این باوریم که این شیوه نهتنها بهترین و برترین شیوۀ تکامل انسان نیست، یعنی هیچوقت با فشار و جبر نمیشود سطح زندگی دیگران را بهتر کرد، چه بسا پیروی از چنین شیوهای موجب نتایج منفی و عقدههای روانی شود و مسئولیت را به جای جامعه بر عهدۀ افراد میگذارد.» نکتۀ مهمتر و مرتبط به موضوع مدنظر ما، این قسمت بحث است: «این قسمت از بحث را که در تخصص روانشناسان و استادان علوم تربیتی است، به ایشان وامیگذاریم و بحث خویش را در باب اسلام و کرامت آغاز میکنیم.»
ایشان میگوید که بگذاریم صاحبنظرانِ دانش روانشناسی و استادان علومتربیتی به جای من، اظهارنظر کنند. این نمونهای است که نشان میدهد اندیشمندی مانند امام موسی صدر بهخوبی میداند که نباید در همهچیز اظهارنظر کند. منطق گفتوگو، منطقی استمرارپذیر است، بهخصوص وقتی به فرهنگ تبدیل میشود. بههمین علت امام موسی صدر دورۀ حضور در لبنان درگیر گفتوگو با اقشار مختلف است؛ چراکه منطق گفتوگو مانند فرهنگ در وجودش تجلی پیدا کرده است و میداند این منطق باید استمرار پیدا کند.