سه فصل سریال خانگی شهرزاد، با جزئیات و فیلم نامهای بسیار عالی و قابل تحسین، سینمای خانگی ایران را وارد فصل جدیدی از ساخت مجموعههای دیدنی و عاری از اطناب و پیوسته و منسجم کرد. از این جهت تحسینها را هر چه بیشتر و قویتر بیان داریم و تحلیلها را در شئون فنی و تکنیکی آن ارائه دهیم، باز مجال تحسین و تحلیل هست.
برکنار از شئون فوق، این سریال سه ساله به زبان هنر، جامعه آتی ایران را حسب تجربهای تاریخی به خروج از گردونه خشونتِ سیاه دعوت میکند. این سریال با ارائه روایتی از عملکرد دختری مانده میان دو عشق متعارض، که یکی (قباد) به منبع قدرت و فساد وصل است و دیگری (فرهاد) عشقی حقیقی به او ابراز میدارد، اما هر دو به خشونت و انتقام به چشم ابزاری برای حذف و حل مشکلات پیشرو مینگرند، صلح و بخشش را بهعنوان راهحل جایگزین پیشنهاد میدهد.
در این سریال، «شهرزاد» این رویکرد را نه تنها در حل مشکلات پیش آمده در جریان رقابت میان این دو عاشق، که تنوع و سطح آن برای هر بینندهای تأثر برانگیز است، بلکه برای حل مشکلات سیاسی و اجتماعی هم تجویز میکند؛ چنانکه بارها فرهاد را از تلاش مسلحانه برای پیش بردن سیاستهای جبهه ملی و ماجرای آزادی دکتر مصدق برکنار داشت.
در صحنههای پایانی آخرین قسمت این مجموعه، شیرین و فرهاد که هر دو خلاصی از مشکلات و مصائب ماهها و سالهای اخیر زندگی خود و تشفی تلخی روزهای سخت را در حذف کامل و قتل قبادِ افتاده بر زمین میدیدند، با واکنش محکم و قاطع شهرزاد روبرو میشوند که طی آن، «کبیر» -طفل کوچک حاصل از ازدواج پیشین وی با قباد- را در آستانه ورود به گردونه انتقام متصور میسازد؛ گردونهای که حسب سرشت تمامی گردونههای سیاه و خطرناک، بیپایان است؛ گردونهای که درواقع بیش از شش دهه جامعه ایران را مشغول خود داشته است.
شهرزاد، چه در مقام دختر عاقل این مجموعه و چه در مقام مجموعهای طولانی، فراخوانی برای رفتاری متفاوت برای آینده ایران است؛ آیندهای که باید بجای انتقامهای خشونتآمیز پایانناپذیر به خروج از مشکلات و گفتوگو و صلح و روشنی بیندیشد.