ابراهیم حاتمیکیا در «به وقت شام» ایده گفتوگو با داعش و یا حداقل گروههای وابسته به آن را مطرح میکند و این پیشنهادی قابل توجه در روزگار ماست.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی کانون گفتوگو، «گفتوگو با داعش» عنوان یادداشتی درباره فیلم «به وقت شام» ابراهیم حاتمی کیا، نوشته علی حیدری است که در تازهترین شماره نشریه «نقد سینما»، ویژه اردیبهشت و خرداد ۱۳۹۷ منتشر شده است. متن این یادداشت را در ادامه مطالعه میکنید.
سوژه داعش نه تنها برای ساختار سینمای ایران بلکه برای هالیوود و سینمای فعلی اروپا هم یک یک سوژه جذاب است. این سوژه نه تنها به ایده سرگرمی سازی سینما کمک میکند، بلکه توانایی انتقال نرم باورهای ایدئولوژیک و آرمانهای همه طرفهای درگیر با داعش به مخاطبان را نیز دارد. «بهوقت شام» آخرین ساخته حاتمیکیا نیز فیلمی در همین راستاست. در این فیلم سعی شده با ارائه داستانی، به توجیه حضور ایران در خط مقدم مقابله با داعش نیز بپردازد.
مهمترین هدف «به وقت شام» نشان دادن سبعیت و درندهخویی داعش در راستای فتح کشورهای منطقه و در ادامه دلیل حضور ایران در سوریه است، اما همه فیلم در این نکته خلاصه نمیشود. فیلم ریزهکاریهای جذاب و دلچسبی نیز دارد که هدف این نوشتار پرداختن به یکی از این ریزهکاریها یعنی «گفتوگوی با داعش» است. در این فیلم مذاکرهای بین یکی از کاراکترهای داعشی یعنی «شیخ ممدوح سعدی» با یکی از خلبانان ایرانی یعنی «یونس» در میگیرد که این مذاکره به «گفتوگو» به معنای واقعی کلمه نزدیک میشود.
در نظریههای گفتوگو بویژه تئوریهای میخائیل باختین، «کارناوال» بهترین شرایط برای گفتوگو معرفی میشود. باختین در کتاب «پرسشهای بوطیقای داستایوفسکی» کارناوال را به معنای مفهومی میگیرد که در آن صداهای متمایز در موقعیتی برابر شنیده شده و نشو و نما پیدا میکنند و با هم به کنش متقابل میپردازند. به باور باختین «انسان ملزم است که در پاسخ به دیگری عکسالعمل نشان دهد» بنابراین پاسخ یک انسان طرف گفتوگو پاسخی «یکه» است و این پاسخ به گزارهای اخلاقی نزدیک میشود. در تفکر باختینی اخلاق از وضعیتی جهانشمول و فراانسانی خارج شده و در وضعیتی گفتوگویی قرار میگیرد. در ادامه این نظریه در نظام معرفتشناسی باختینی ارزشهای اخلاقی در جریان گفتوگو ساخته و بازنویسی میشوند. جهان بهعنوان رویداد است و نه بهعنوان یک وجود ایستا و تمامشده و این رویداد در آینده با کنش انسانی کامل خواهد شد.
همچنین نباید فراموش کرد که بر اساس منطق گفتوگویی، در گفتوگو یک پیروز همیشگی وجود ندارد و دو طرف از آن سود میبرند. با این چکیده تئوریها به شرایط مذاکره میان دو کاراکتر «یونس» و «شیخ ممدوح سعدی» میپردازیم که همانطور که اشاره شد این مذاکره به گفتوگوی واقعی نزدیک میشود.
شیخ ممدوح سعدی در «به وقت شام» شیخ و بزرگ قبیلهای است که با داعش پیمان بسته است. او و پسرش ابوخالد و یک داعشی اروپایی در هواپیمایی که «علی» پسر یونس قرار است به عنوان خلبان با آن اهالی تدمر را به دمشق برساند، به عنوان اسیر وارد میشوند. یونس یکی از کمکهای خلبان این هواپیماست. همسر شیخ ممدوح سعدی نیز بدون آنکه شناسایی شود در میان اهالی تدمر وارد هواپیما شده است. پس از پرواز اسرای داعشی کنترل هوایپما را در اختیار خود میگیرند و هواپیما در یک فرودگاه متروکه مجبور به نشستن میشود.
ابوخالد بسیار خشن است و مایل به مذاکره نیست، اما پدرش شیخ ممدوح سعدی با عقلانیت خاص خود پای مذاکره با یونس مینشیند. دو طرف مذاکره در اینجا موقعیتی برابر دارند. شیخ کنترل هوایپما را به لحاظ نظامی بر عهده دارد و یونس دانش پرواز دادن آن را، بنابراین برای خلاص شدن از آن فرودگاه متروکه دو طرف به هم وابسته هستند، اما مقصد دو طرف برابر نیست. شیخ در مذاکره علیرغم مخالفت ابوخالد به ماندن زنان و کودکان در آن فرودگان متروک راضی میشود و این درخواست یونس است، چرا که اگر زنان و کودکان بازگردند داعش آنها را به کنیزی خواهد گرفت و در نهایت قربانی خشونت جنسی خواهند شد. شیخ علیرغم آنکه یونس را رافضی و خارج از دین میداند، اما با درخواست قسم خوردن به قرآن موافقت میکند. بنابراین زنها در آن فرودگاه متروک باقی مانده و قسم زنده ماندن یونس و همراهانش نیز جاری میشود.
شیخ پس از مذاکره نگاه عمیقی به یونس میکند و همسرش فریاد میکند که قسم شیخ به قرآن قسم محکمی است. در بازگشت به تدمر هواپیماهای روسی وارد معرکه میشوند و ابوخالد به سمت آنها شلیک میکند. در این بین یکی از سربازان ارتش سوریه با ابوخالد درگیر شده و با بغل کردنش، خود و او را به خارج از هواپیما پرت میکند و هر دو کشته میشوند. شیخ از این رخداد دچار بحران روانی میشود، چرا که فرزند و جانشینش را از دست داده (فراموش نکنیم که دو پسر دیگرش نیز کشته شدهاند) و همین مساله میتواند رخدادی برای عدول از مذاکره باشد. شیخ ممدوح سعدی برای این شکستن قسم خود میتواند به قرآن نیز متوسل شده و آن را بر مبنای خوانش خود از آیات الهی توجیه کند. او حتی پس از برخواستن هواپیما در پاسخ به این سوال یونس که چرا به ایران فکر میکنید در صورتی که اسرائیل به شما نزدیکتر است، به تفسیر معنای منافق و خطرناکتر بودن آنها از کفار بر اساس آیات قرآن میپردازد.
زمانی که هواپیما در تدمر فرود میآید، مشخص میشود که داعش شهر را در تصرف کامل گرفته است. فرودگاه نیز در کنترل کامل داعش است. داعشی اروپایی جریان مذاکره را به ابوعمر الشیشانی میگوید. شیخ که تمام استناداتش به قرآن است، اینجا نیز میتواند با استناد به آیه «وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِين» جریان مذاکره را صرفا مکر خود بیان کرده و جریان را برای ابوعمر الشیشانی وارونه جلوه دهد، اما این کار را نمیکند. در هنگام خارج شدن از هواپیما خاطب به یونس بر قسم خود تاکید میکند. همین نکته باعث میشود که مذاکره میان شیخ و یونس بدل به یک گفتوگوی واقعی برای حل مشکلاتشان شود.
در نظریههای گفتوگویی این نکته بیان شده که در گفتوگوی رو در رو نگاه کردن به چهره همدیگر باعث رحم و شفقت و پایفشاری بر نتایج گفتوگو میشود. (نگاه عمیق شیخ به یونس پس از پایان مذاکره را به خاطر آورید.) هرچند که به دلیل تکثر نگاهها و خوانشهای ایدئولوژیک در داعش شیخ ممدوح سعدی جانش را بر سر این مذاکره میگذارد، اما این مذاکره یک گفتوگوی درست و به معنای واقعی کلمه است. این مذاکره گفتوگوی میان دو «دیگری» و دو صدای متفاوت است که به نتیجه میرسد.
از یک منظر میتوان بر اساس گفتوگوی بین شیخ ممدوح سعدی و یونس به این نکته رسید که مذاکره و گفتوگو با زیرگروههایی از داعش امکانپذیر است به شرط آنکه منافع دو طرف ــ و قسم خوردن بر قرآن و پایبندی بی قید و شرط به نتایج گفتوگو ــ تضمین شود. حتی میتوان با این مذاکره و گفتوگو این گروهها را از همکاری با داعش بازداشت، اما کلیت داعش و یا هسته مرکزی آن به دلیل همین ویژگی تکثر قابلیت مذاکره را ندارد، چرا که یک فکر مشخص بر آن حاکم نیست. به عبارتی هستههای متعدد داعش از مبارزان مسلح گرفته تا شورای افتا و تئوریپردازان، ممکن است هرکدام یک خوانش از اسلام و ایدئولوژی خودشان داشته باشند و قاعدتا در هرکدام از این خوانشها معنای مذاکره و گفتوگو با خوانش دیگری متفاوت است.
داعشیها هرکدام از کشورهایی با فرهنگهای متفاوت آمدهاند. هسته فرماندهی آنها را نیز انسانهای متعلق به فرهنگهای متفاوت تشکیل میدهند و طبیعی است که خوانشهای متعددی داشته باشند، هرچند که همه به خلافت ابوبکر بغدادی گردن نهادهاند، اما خوانشهای خود را نیز حایز اهمیت میدانند؛ جنگ قدرت درونی این گروه و حذف فیزیکی برخی از بزرگان و فرماندهان این گروه توسط برخی دیگر بر همین مبنا صورت میگیرد. بر اساس این شرایط شاید گفتوگوی با داعش گفتوگویی از روی منطق و عقلانیت نباشد، چرا که «طرف» اصلی گفتوگو در آن مشخص نیست. با این حال پیشنهاد حاتمیکیا برای گفتوگو با بخشهای کمتر ایدئولوژیک داعش، پیشنهادی تاریخی و قابل توجه در روزگار ماست.