رضا دانشمندی نوشت: گفتوگو پیششرطهایی دارد و یکی از مهمترین آنها، حقیقت در مُشتنبودن، خود را مالک بلامنازع حق ندانستن، و درک خود را عین واقع نپنداشتن، است.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی کانون گفتوگو: رضا دانشمندی در تازهترین یادداشت خود در گروه وبلاگ نخبگان، خبرگزاری خبرآنلاین به بحث درباره پیش شرطهای گفتوگو پرداخته است. متن این یادداشت را در ادامه میخوانید.
گفتوگو پیششرطهایی دارد و یکی از مهمترین آنها، حقیقت در مُشتنبودن، خود را مالک بلامنازع حق ندانستن، و درک خود را عین واقع نپنداشتن، است.
بیتردید، چنین رویکردی، در گفتار و رفتار نشان میدهد و به گفتۀ حُکما یکی از شاخصهای «عقلانیت گفتاری» استفاده از واژگانی مانند «احتمالاً»، «بهنظر میرسد»، «شاید»، «تا جایی که میدانم» و… است.
البته اینها صرفاً لقلقۀ لسان و تعارفهای مرسوم کلامی نیست و باید باور فرد این باشد که «تصوّر او از واقعیت» خودِ «واقعیت» نیست و رسیدن به این نقطه، احتمالاً در گرو یک آمادگی روانشناختی برجسته است: «ناهمجوشی».
زبان، شناخت و همجوشی
همجوشیِ شناختی چه زمانی رخ میدهد و منظور از آن چیست؟ همجوشی fusion هنگامی رخ میدهد که «افکار، جدّی و عینی» دانسته میشود و گویا «افکار فقط افکار نیستند، بلکه دقیقاً همان چیزی هستند که میگویند»(1).
به بیان دیگر، همجوشی از پیامدهای «زبان» است و اگر فکر و اندیشه، جدّی در نظر گرفته شوند، فرد بهسادگی گرفتار رفتارهای خودویرانگر میشود.
گُسلش یا ناهمجوشی
در مقابل، پیشنهاد روانشناسان «ناهمجوشی» diffusion است که ضلعی از اضلاع مُدل انعطافپذیری روانشناختی تلقّی میشود. مکتب شناختدرمانی، راهبُرد ناهمجوشی را تکنیکی درمانی میداند که هدفش «کاهش تأثیرات زیانبار زبان و شناخت است».
گُسلش یا ناهمجوشی یعنی فرد افکارِ خود را صرفاً بهعنوان «افکار» ببیند، نه «حقایقی مسلّم دربارۀ جهان»(2). به عبارت دیگر، گُسلش از بینبردن آمیختگی است و پیامد آن کاهش باورپذیری یا چسبندگی به افکار است.
گُسلش فرآیند حذف فکر یا تأثیر افکار نیست. هدف، داشتن دیدگاهی «ذهنآگاهانه»تر در مواجهه با افکار است و منجر به افزایش انعطافپذیری رفتاری میشود(3).
شِکافت و گُداخت هستهای
در فیزیکِ هستهای، «همجوشی»/«گداخت» فرآیندی عکس «شکافت» است. در جنگافزارهای اتمی هم از انرژی رهاشده در فرآیند «شکافت» و یا «همجوشی»/«گداخت» هستهای استفاده میشود. با این وصف، نسل جدید بمبهای اتمیِ که مبتنی بر «همجوشی»/«گداخت» است، قدرتی بسیار بیشتری نسبت به بمبهای «شکافتی» دارد.
این دسته از بمبها که «هیدروژنی» (گرماهستهای) نامیده شده، گونهای جنگافزار هستهای است که در آن، نخست گرما و فشار حاصل از «شکافت هستهای» سبب آغاز فرآیند «همجوشی هستهای» میشود و سپس، انرژی بسیار بیشتری نسبت به بمبهای هستهای تکمرحلهای آزاد میکند.
نه از باب استدلال و برهان، بلکه صرفاً برای تشبیه، یادسپاری بهتر و اثرگذاری بیشتر، میتوان از این اشتراک لفظی (همجوشی) در فیزیکِ هستهای و روانشناسی استفاده کرد و گفت همانطور که «همجوشیِ» هستهای در بمبهای هیدروژنی، ویرانگرتر است، افرادی هم که متوهّمانه ذهنیت خود را، عین واقعیت میپندارند (همجوشی)، مخّربترند.
آنان ژست و ادای گفتوگو دارند، اما در عمل ناشکیباند و سرانجام باب گفتوگو را میبندند. بیهوده جدّی و ترشرو هستند و کودکانه پافشاری میکنند. گاه هم از فراوانی یقین، دست به خشونت میزنند.
پانوشتها
1- فردی که با «هیچ کس مرا دوست ندارد» همجوشی دارد، این را فقط یک فکر در نظر نمیگیرند، بلکه آنرا حقیقتی محض به حساب میآورد. به همین دلیل، او به افراد با عینک «هیچ کس مرا دوست ندارد» نزدیک میشود. این میتواند منجر به اجتناب از تعاملات اجتماعی شود، حتی وقتی که این تعاملات اجتماعی از طرف کسانی است که شاید واقعاً او را دوست داشته باشند.
2-پاتريشيا باخ، دنيل جِی. موران، «مفهومپردازی مورد در درمان پذیرش و تعهد»؛ ترجمه: سارا کمالي و نيلوفر کيانراد، تهران: انتشارات ارجمند، 1394.
3- مهدی ربیعی، کاظم خرّمدل، «اختلال وسواس اجباری و اختلالات مرتبط با آن»، تهران: نشر دانژه، 1393.