افراد خودشکوفا ویژگیهای مشترکی دارند که در این نوشتار به آنها اشاره شده است. یکی از ویژگیهای اصلی خودشکوفایی «گفتوگو با خویشتن» است.
به باور آبراهام مزلو «موسیقیدان باید آهنگ بسازد، نقاش باید نقاشی کند، شاعر باید بسراید. اگر کسی کاملا با خودش در صلح باشد، همان چیزی که باید بشود، خواهد شد. آن فرد همان چیزی که طبیعت او اقتضا میکند، خواهد شد. این نیاز همان چیزی است که من آن را خودشکوفایی مینامم.»
اما مزلو به توصیف بالا از افراد خودشکوفا بسنده نکرد. علاوه بر او روانشناسان بعد از او نیز در مورد ویژگیهای این افراد بررسیهایی کردند و متوجه شدند که این افراد در بسیاری از زمینهها دارای خصوصیات مشترکی هستند که عبارتند از:
ــ واقعیتها و حقایق جهان (و خودشان) را میپذیرند، به جای اینکه آنها را انکار یا از آنها فرار کنند.
ــ در افکار و رفتارهایشان راحت و سبکبال هستند و فیالبداهه تصمیم میگیرند یا میاندیشند. چندان دنبالهرو قواعد مرسوم نیستند، ولی آنها را نادیده نیز نمیگیرند.
ــ به هیچ وجه از بیرون تشویق نمیشوند و انگیزهها و نیروی محرکه آنها کاملا درونی است.
ــ به شدت خلاق و دارای تحیل قوی هستند. خلاقیت این افراد تازه، صریح و متفاوت است، همان گونه که نگاه کودکان به مسائل صریح، تازه و معصومانه است.
ــ به حل مشکلات علاقه نشان میدهند و این محدود به خود آنها نمیشود، بلکه معمولا شامل مشکلات دیگران نیز هست.
ــ از لذتهای اساسی و پایهای زندگی لذت میبرند و پیوسته آنها را میستایند.
ــ با سایر افراد و انسانها احساس نزدیکی، یگانگی و محبت میکنند و این حس معمولا شرطی نیست و همراه با «بودن» و «وجود داشتن» آنها حضور دارد.
ــ روابط شخصی عمیق دارند. آنها میتوانند به دوستان خود بسیار نزدیک شوند و عشقهای بزرگ داشته باشند.
ــ در برخورد با بیشتر افراد صبور و مهربان هستند، اما در انتقاد از اشخاص متکبر یا خود بزرگبین، واقعگرا، صریح و تند هستند.
ــ روحیه آزادمنش و دموکرات دارند. این افراد عمیقا به دیگران و نظر آنها فارغ از طبقه اجتماعی، باور سیاسی، نژاد و رنگ پوست احترام میگذارند و با آنها رفتار دوستانه دارند.
ــ از تنهایی و داشتن حریم خصوصی لذت میبرند.
ــ استقلال فرهنگی و محیطی دارند. این افراد برای کسب رضایت واقعی به سایر افراد یا تایید فرهنگ عمومی وابسته نیستند، بلکه به توسعه شخصی و رشد پیوسته با توجه به استعدادها و منابعی که در دسترس دارند، تکیه دارند.
ــ معنای زندگی آنها در این کلمات خلاصه میشود: «تصمیم گیری شخصی»، «حکومت شخصی بر زندگی خود»، «فردی فعال و موثر و مسئول»، «دارای نظمی خودانگیخته بودن.»
ــ دارای نظام اخلاقی شخصی هستند که درونی و از قدرت یا نفوذ بیرونی مستقل است.
ــ روحیه طنز فلسفی غیر برخورنده دارند. آنها معمولا به لطیفههایی که برای گروهی از مردمان آزاردهنده است، نمیخندند.
ــ دارای قوه تمیز و تشخیص هستند و میتوانند همه چیز را به صورت بیطرفانه (بدون حب یا بغض) بنگرند.
همانطور که به نظر شما نیز رسیده، این ویژگیها در مواردی با هم وجه اشتراک دارند. به طور کلی به نظر میرسد که ویژگی افراد خودشکوفا استقلال و اعتماد به نفس است. آنها پذیرای خود و دیگران هستند و مهمتر از همه پذیرای چیزی هستند که زندگی به آنها عرضه میکند.
نیازمندی این اشخاص، نیازهای سطح بالا در سلسله مراتب نیازهای مزلوست، نیاز به چیزی که برای زندگی خوب و لازم است، همچون حقیقت و عدالت. تقریبا افراد میانسال یا بالاتر میتوانند دارای این ویژگیها باشند، اما به نظر مزلو یک درصد جامعه به این مرحله میرسند.
6 قدم به سمت خودشکوفایی
با توجه به آنچه در تعریف خودشکوفایی و ویژگیهای افراد خودشکوفا طبق نظریه مزلو بیان شد، برای رسیدن به خودشکوفایی چند نکته بسیار مهم وجود دارد. قبل از هر چیز به یاد داشته باشید که لازم است خود را در این لحظه آنگونه ببینید که هستید، نه آنگونه که دوست دارید باشید. حال میتوانید قدمهای زیر را برای خودشکوفایی بردارید.
اولین قدم لازم برای رسیدن به خودشکوفایی، مواجه شدن با موقعیتهای دشوار است. یعنی نباید از موقعیتهای دشوار پیش آمده هراس داشته باشید، باید به استقبال آنها بروید و با آنها روبهرو شوید.
دومین قدم پذیرش است. پذیرش خود، پذیرش دیگران و پذیرش اتفاقاتی که در زندگی رخ میدهند، آنگونه که هستند.
سومین قدم آزاد کردن خود از طرز تفکر دیگران و قضاوتهای آنها در مورد شماست.
چهارمین قدم این است که به ارزشهایی که شما به آنها اعتقاد دارید توجه کنید و با حرف دیگران در مورد مسائل که چه درست است و چه نادرست کاری نداشته باشید.
پنجمین قدم ادارک واقعی آرزوها، اندیشهها و علایق در زندگی است. یعنی درک اینکه خواسته فعلیتان هوس است یا انگیزه.
ششمین قدم توجه به بودنها و بایدهاست و شناخت این موضوع که بایدها با بودنها متفاوت است. افراد خودشکوفا اغلب از خود میپرسند: «من چه کسی هستم؟» نه اینکه «من چه کسی باید باشم؟» این سوالی است که باید از خود بپرسید تا به بودن خود، آگاهی پیدا کنید و بتوانید به خودشکوفایی برسید. در نهایت فراموش نکنید که انسانها خودشکوفا میدانند که باید خود را تغییر دهند، نه دیگران را.
……………………
- این مطلب در شماره ۵۶ ماهنامه «سپیده دانایی» ویژه تیرماه ۱۳۹۱ منتشر شده است.