روزهای پایانی خرداد ماه، مصادف با سالروز وفات دکتر علی شریعتی و شهادت دکتر مصطفی چمران است که هر دو از بزرگ مردان اندیشه و عمل در ایران و الگو و سمبل عشق به وطن و انسانیت به شمار میروند. سراسر زندگی آنان آغشته به عشق و خدمت به فرهنگ، دین و حقجویی و حقطلبی است. به مناسبت این ایام خاطراتی را درباره این دو اندیشمند بازگو میکنم.
سخنان شریعتی باران رحمتی بود برای گفتوگوهای دینی دانشجویان مسلمان
سالهای پایانی دهه ۶۰ میلادی است و شاه ایران و فرح در یک سفر رسمی در آلمان حضور دارند. تظاهرات اعتراض آمیز دانشجویان علیه سفر شاه به آلمان به خشونت کشیده شده و منجر به مرگ یک دانشجوی آلمانی به نام Benno Ohnesorg میشود.
اعتراضات گستردهای بهوجود میآید که یکی از نتایج آن شکل گیری گسترده تشکلهای دانشجویی است. البته تشکلهای دانشجویی ایرانیان در آلمان سابقه طولانیتری دارد. گروه جدیدی به نام «اتحادیه انجمنهای اسلامی» ایجاد میشود. علت شکلگیری آن عدم وجود تشکلهای دانشجویی با بینش اسلامی در خارج از کشور است.
پس از تاسیس اتحادیه دانشجویان مسلمان در شهرهای مختلف آلمان و کشورهای دیگر انجمنهای شهری تشکیل شد. هدف اصلی آنان توسعه مدنی و سیاسی جامعه ایران و نواندیشی دینی بود. آثار دکتر شریعتی که در همان زمانها به صورت سخنرانی و یا در ابتدا در قالب درسهای اسلام شناسی شکل میگرفت باران رحمتی بود برای گفتوگوهای دینی دانشجویان مسلمان. دسته دسته درسها و سخنرانیهای شریعتی را خوانده و احساس غرور میکردند و پاسخ سوالات خود را مییافتند. آنان در زیر شلاق ضربات ایدئولوژیک دانشجویان چپ، حرف مناسبی برای گفتوگو پیدا کرده بودند.
دکتر شریعتی نیاز آن روز افراد دغدغهمند را حس کرده بود. به عبارت دیگر خود او سراپا شور و اشتیاق برای توسعه و پیشرفت جامعه بود و با جامعه و افراد آن و نیازهای آنان گفتوگوها داشت. در جلسات انجمنها آثار او بررسی میشد و مورد گفتوگو و تبادل نظر قرار میگرفت. همچنین دانشجویان مسلمان با تلاش بسیار و با وسایلی ابتدایی آثار دکتر شریعتی را تکثیر میکردند. از کتاب «پدر، مادر، ما متهمیم» به ریشههای عقبماندگی پی میبردند و از خواندن کتاب «انتظار؛ مذهب اعتراض» شور و شوق حرکت آنان افزون میشد.
«فاطمه فاطمه است» را گروههای بانوان دانشجو مطالعه و بررسی میکردند و برای انجام وظایف خود و ایفای مسئولیت درسها میگرفتند. سفر حج با توصیفات و تفسیرهای وی رنگ زندگی به خود میگرفت و از یک سری مناسک خشک به شور و احساس ایفای نقش و خودسازی حاجیان میانجامید. هر کدام از جملات او بار معنایی عظیمی با خود حمل میکرد و خواننده به دنیاهایی از معنا میرسید. به عنوان مثال «چرا علی نگفت آری» و «آری این چنین بود برادر»، «تشیع علوی و تشیع صفوی»، «انتظار مذهب اعتراض» و تیترهای بسیار دیگری که از آنها میتوان الهام گرفت و سرمشقهایی برای گفتوگوهای با دیگران، با محیط و با خود از آن استخراج کرد. در مورد نقش شریعتی و آثار او مطالب زیادی میتوان نوشت. امیدوارم به نوشتهها و آثارش بیشتر بپردازیم و با آنها گفتوگو کنیم.
با افکار چنین بزرگانی در گفتوگو باشیم
دکتر چمران نیز در اوج موفقیتهای علمی خود، آمریکا را ترک کرده و برای خدمت راهی لبنان میشود. در بین راه سری به آلمان زده و در یکی از این جلسات دانشجویی که پیشتر ذکر آن رفت، شرکت میکند. پس از مراجعت از جلسه از مشاهده شوق و احساس مسئولیت اعضای انجمن، آنچنان تحت تاثیر قرار میگیرد که میگوید: نمیخواهم بخوابم و دوست دارم با این حال و هوا که از بودن و هم فکری و گفتوگو با دانشجویان بدست آوردهام، بهسر برم و در این حال بمانم.
چمران کارهای بسیاری کرد که بازگو کردن آنها در این مجال میسر نیست، او در لبنان که بود بسیار فعالیت کرد و به خصوص ارتباطی کمنظیر میان او و بچههای یتیم مدرسه فنی و حرفهای جبل عامل برقرار شد. کارها و گفتوگوهایی که میان آنها جاری بود به گفته بسیاری از آنان که شاهد آن روزها بودند جوانانی با روحیهای متفاوت خلق کرد که توانستند در صف مبارزه و حفظ میهن در کنار دیگران بایستند.
او بعدها به هنگام حمله عراق به ایران و آغاز جنگ تحمیلی هم تمام تلاش و استعداد خود را برای محافظت از مردم بهکار گرفت و در این راه سر از پا نشناخت و بالاخره هم جان خود را در این راه از دست داد. ما باید با چنین بزرگانی و افکارشان در گفتوگو باشیم. حیف است تلاشهای آنان برای آینده بارور نشود. آری با آنان گفتوگو کنیم: هم فردی و هم جمعی.