سوزان محمودی از راهنماهای کانون گفتوگو در یادداشتی از برقراری گفتوگوی عمیق در طبیعت نوشته است. متن این یادداشت را در ادامه میخوانید.
برنامههایش را خالی کرد، تا یک روز کامل در طبیعت باشد. از زندگی ماشینی خسته شده بود. طبیعت در بهار را دوست داشت. هر سال به بهار که نزدیک میشد خدا را شکرمیکرد که زنده است، خدا را شکر میکرد که سلامت است و میتواند در طبیعت قدم بزند و زیباییهای بهار را ببیند.
خوشحالیاش امسال دوچندان بود. چون به نسبت گذشته، امسال نگاهی متفاوت به طبیعت داشت. چند روزی بود که به طبیعت، بهار و گفتوگو فکر میکرد.
به شکوفهها نگاهی انداخت، برگهای ریزی که متناسب با اندازه شکوفهها، رشد کرده بودند، نظرش را جلب کرد.
به زمین خیره شد، برگهای متفاوتی سر از خاک بیرون آورده بودند.
چقدر تعامل و گفتوگو در طبیعت حس میکرد. تا به حال از این منظر به طبیعت نگاه نکرده بود.
اینکه در یک باغ به ترتیب شکوفهها باز میشدند ذهنش را مشغول کرده بود. همیشه اولین شکوفههای باز شده آلو و زردآلو، بعد از آن سیب و گیلاس و آلبالو و… آخر از همه شکوفههای انار بودند.
تمام فرودین در باغ شکوفه دیده میشد.
به همین ترتیب زمان رسیدن میوهها از ترتیبی خاص برخوردار بود.
کل فصل بهار و تابستان و نیمی از پاییز در باغ، میوه به چشم میخورد. همه را از تعامل و گفتوگو بین طبیعت میدید.
امروز به این فکر میکرد که چه گفتوگوی عمیقی بین موجودات عالم برقرار است.
در این فکر بود که کاش میتوانست از دغدغههای دنیایی چشم بپوشد و زیباییها و هماهنگیهای خدادادی را بیشتر ببیند.